متقین

عرفان ناب حیدری - سرآغاز گفتار نام خداست،که رحمتگر و مهربان خلق راست

عرفان ناب حیدری - سرآغاز گفتار نام خداست،که رحمتگر و مهربان خلق راست

متقین

والا چی بگم
فقط میتونم تو یه جمله بگم
" مهدی صاحب زمان غریبه "

یا علی

آخرین نظرات
  • ۱۷ مهر ۹۷، ۰۱:۰۷ - سلام
    سلام
نویسندگان

قرآن و اهل بیت علیهم السلام

چهارشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۳۸ ب.ظ

سلام

چند آیه از قرآن که در شان اهل بیت نازل شدن رو با تفسیر میخوام براتون قرار بدم(قابل توجه اهل تسنن):

1. "قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی" بگو [ای رسول ما] من اجر و پاداشی [جهت رسالت‏] از شما نمی‏خواهم مگر دوست داشتن خویشان(اهل بیت) من( سوره شورى، آیه 23).(منظور از خویشانی که محبّت آنها، اجر رسالت قرار داده شده، اهل بیت عصمت و طهارت است).

تفسیر آیه:

23- این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند به آن نوید می‏دهد، بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‏کنم جز دوست داشتن نزدیکانم و هرکس عمل نیکی انجام دهد بر نیکی‏اش می‏افزائیم، چرا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است.
شأن نزول:


در تفسیر مجمع البیان شأن نزولی برای آیات 23 تا 26 این سوره از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که حاصلش چنین است:
«هنگامی که پیامبر وارد مدینه شد و پایه‏های اسلام محکم گردید، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏رسیم و عرض می‏کنیم: اگر مشکلات مالی پیدا شد این اموال ما بدون هیچگونه قید و شرط در اختیار تو قرار دارد، هنگامی که این سخن را خدمتش عرض کردند آیه‏ی قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی: «بگو من مزدی از شما در برابر رسالت جز محبت نزدیکانم نمی‏طلبم» نازل شد، و پیامبر صلی الله علیه و آله بر آنها تلاوت کرد سپس فرمود نزدیکان مرا بعد از من دوست دارید، آنها با خوشحالی و رضا و تسلیم از محضرش بیرون آمدند، اما منافقان گفتند این سخنی است که او بر خدا افترا بسته،
و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل کند، آیه‏ی بعد نازل شد ام یقولون افتری علی الله کذبا، و به آنها پاسخ گفت، پیامبر صلی الله علیه و آله به سراغ آنان فرستاد و آیه را بر آنها تلاوت کرد، گروهی پشیمان شدند و گریه کردند و سخت ناراحت گشتند آیه‏ی سوم نازل گردید: و هو الذی یقبل التوبة عن عباده.
پیامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد که توبه‏ی خالصانه‏ی آنان مقبول درگاه خدا است.
در آیه‏ی بعد برای بیان عظمت این پاداش بزرگ می‏افزاید: «این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند به آن نوید می‏دهد» (ذلک الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا و عملوا الصالحات).
بشارت می‏دهد تا رنجهای طاعت و بندگی و مبارزه‏ی با هوای نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نیاید، و به آن پاداشهای عظیم توان و نیروی بیشتری در راههای پر فراز و نشیب زندگی برای رسیدن به رضای پروردگار پیدا کنند.
و از آنجا که ابلاغ این رسالت از سوی پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله گاه این توهم را ایجاد می‏کرد که او چه اجر و پاداشی در برابر رسالت خود از مردم می‏طلبد به دنبال این سخن به پیامبر دستور می‏دهد: «بگو: من هیچ اجر و پاداشی بر این موضوع از شما درخواست نمی‏کنم، جز اینکه ذوی القربای مرا دوست دارید» (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی).
دوستی ذوی‏القربی چنانکه مشروحا بیان خواهد شد بازگشت به مسأله ولایت و قبول رهبری ائمه معصومین علیهم‏السلام از دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله می‏کند که در حقیقت تداوم خط رهبری پیامبر صلی الله علیه و آله و ادامه‏ی مسأله‏ی ولایت الهیه است، و پر واضح است که قبول این ولایت و رهبری همانند نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله سبب سعادت خود انسانها
است و نتیجه‏اش به خود آنها بازگشت می‏کند.
توضیح اینکه:
مفسران در تفسیر این جمله بحثهای فراوانی دارند و تفسیرهای مختلفی، که هر گاه با ذهن خالی از پیشداوریها به آنها نگاه کنیم می‏بینیم بر اثر انگیزه‏های مختلفی از مفهوم اصلی آیه دور شده‏اند، و احتمالاتی را برگزیده‏اند که نه با محتوای آیه سازگار است و نه با شأن نزول و سایر قرائن تاریخی و روائی.
رویهمرفته چهار تفسیر معروف برای آیه وجود دارد.
- همان که در بالا اشاره شد که منظور از ذوی‏القربی نزدیکان پیغمبر صلی الله علیه و آله است و محبت آنها وسیله‏ای است برای قبول امامت و رهبری ائمه‏ی معصومین علیهم‏السلام از دودمان آنحضرت، و پشتوانه‏ای بر ادای رسالت.
جمعی از مفسران نخستین، و تمام مفسران شیعه این معنا را برگزیده‏اند، و روایات فراوانی از طرف شیعه و اهل سنت در این زمینه نقل شده که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد.
- منظور این است که اجر و پاداش رسالت دوست داشتن اموری است که شما را به «قرب الهی» دعوت می‏کند.
این تفسیر را که جمعی از مفسران اهل سنت انتخاب کرده‏اند به هیچوجه با ظاهر آیه سازگار نیست، زیرا در این صورت معنی آیه چنین می‏شود که از شما می‏خواهم که اطاعت الهی را دوست بدارید، و مودت آن را به دل بسپارید، در حالی که باید گفته شود من از شما اطاعت الهی را می‏خواهم (نه مودت اطاعت الهی).
بعلاوه در میان مخاطبین آیه کسی وجود نداشت که دوست ندارد به خدا نزدیک شود حتی مشرکان نیز علاقه داشتند که به خدا نزدیک شوند و اصولا عبادت
بتها را وسیله‏ای برای این کار می‏پنداشتند.
- منظور این است که شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت دارید و صله رحم بجا آورید.
با این تفسیر هیچ تناسبی در میان رسالت و پاداش آن وجود ندارد، زیرا دوست داشتن بستگان خود چه خدمتی می‏تواند به پیامبر صلی الله علیه و آله بوده باشد؟ و چگونه ممکن است اجر رسالت قرار داده شود؟!
- منظور این است که پاداش من این است که خویشاوندی مرا نسبت به خود محفوظ دارید، و بخاطر اینکه با اکثر قبایل شما رابطه خویشاوندی دارم مرا آزار ندهید (زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق نسبی با قبایل قریش ارتباط داشت و از طریق سببی (ازدواج) با بسیاری از قبایل دیگر، و از طریق مادر با جمعی از مردم مدینه از قبیله بنی النجار، و از طرف مادر رضاعی به قبیله بنی‏سعد).
این تعبیر بدترین معنائی است که برای آیه شده است چرا که درخواست اجر رسالت از کسانی است که رسالت او را پذیرا شده‏اند، و هرگاه کسانی رسالت را پذیرا شوند دیگر نیازی به این بحثها نیست، آنها پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان فرستاده‏ی الهی احترام می‏گذارند، احتیاجی ندارد که به خاطر قرابت و خویشاوندیش او را محترم بشمرند، چرا که احترام ناشی از قبول رسالت ما فوق همه اینها است، در واقع این تفسیر را باید از اشتباهات بزرگی شمرد که دامان بعضی از مفسران را گرفته و مفهوم آیه را به کلی مسخ کرده است.
در اینجا برای اینکه به حقیقت محتوای آیه آشناتر شویم بهترین راه آن است که از آیات دیگر قرآن کمک گیریم:
در بسیاری از آیات قرآن مجید می‏خوانیم: پیامبران می‏گفتند پاداشی از شما در برابر دعوت رسالت نمی‏خواهیم، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالمیان است «ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین».
و در مورد شخص پیامبر اسلام نیز تعبیرات مختلفی دیده می‏شود: در یکجا می‏گوید قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله: «بگو پاداشی را که از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است» (سبا- 47).
و در جای دیگر می‏خوانیم: قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا: بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچگونه پاداشی از شما مطالبه نمی‏کنم، مگر کسانی که بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند».
و بالاخره در مورد دیگری می‏گوید: قل ما اسئلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین: «من از شما پاداشی نمی‏طلبم و چیزی بر شما تحمیل نمی‏کنم» (ص- 86).
هرگاه این آیات سه‏گانه را با آیه‏ی مورد بحث در کنار هم بگذاریم نتیجه‏گیری کردن از آن آسان است: در یکجا به کلی نفی اجر و مزد می‏کند.
در جای دیگر می‏گوید: من تنها پاداش از کسی می‏خواهم که راهی به سوی خدا می‏جوید.
و در مورد سوم می‏گوید پاداشی را که از شما خواسته‏ام برای خود شما است.
و بالاخره در آیه‏ی مورد بحث می‏افزاید: مودت در قربی پاداش رسالت من است، یعنی:
من پاداشی از شما خواسته‏ام که این ویژگیها را دارد: مطلقا چیزی نیست که نفعش عائد من شود، صد در صد به سود خود شما است، و چیزی است که راه شما را به سوی خدا هموار می‏سازد.
به این ترتیب آیا جز مسأله‏ی ادامه‏ی خط مکتب پیامبر صلی الله علیه و آله به وسیله رهبران الهی و جانشینان معصومش که همگی از خاندان او بوده‏اند امر دیگری می‏تواند

باشد؟ منتها چون مسأله‏ی مودت پایه‏ی این ارتباط بوده در این آیه با صراحت آمده است.
جالب اینکه غیر از آیه‏ی مورد بحث در قرآن مجید در پانزده مورد دیگر کلمه‏ی «القربی» به کار رفته که در تمام آنها به معنی خویشاوندان و نزدیکان است با اینحال معلوم نیست چرا بعضی اصرار دارند که «قربی» منحصرا در اینجا به معنی «تقرب الی الله» بوده باشد، و معنی ظاهر و واضح آن را که در همه جا در قرآن در آن به کار رفته است کنار بگذارند؟
این نکته نیز قابل توجه است که در پایان همین آیه‏ی مورد بحث می‏افزاید: «آن کس که عمل نیکی انجام دهد بر نیکی عملش می‏افزاییم، چرا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است و به اعمال بندگان جزای مناسب می‏دهد» (و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور).
چه حسنه‏ای از این برتر که انسان خود را همیشه در زیر پرچم رهبران الهی قرار دهد، حب آنها را در دل گیرد، و خط آنها را ادامه دهد، در فهم کلام الهی آنجا که مسائل برای او ابهام پیدا کند از آنها توضیح بخواهد، عمل آنها را معیار قرار دهد، و آنها را الگو و اسوه‏ی خود سازد.
روایاتی که در تفسیر این آیه آمده است
شاهد گویای دیگر برای تفسیر فوق اینکه روایات فراوانی در منابع اهل سنت و شیعه از شخص پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که نشان می‏دهد منظور از «قربی» اهل بیت و نزدیکان و خاصان پیامبرند، به عنوان نمونه:
- «احمد» در فضائل الصحابه با سند خود از سعید بن جبیر از عامر چنین نقل می‏کند: لما نزلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی قالوا: یا رسول الله! من قرابتک؟ من هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابناهما (علیهم السلام) و قالها ثلاثا: «هنگامی که آیه‏ی «قل
لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» نازل شد اصحاب عرض کردند ای رسول خدا! خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آن دو، این سخن را سه بار تکرار فرمود»!
- در «مستدرک الصحیحین» از امام «علی بن الحسین» علیه‏السلام نقل شده که وقتی امیرمؤمنان علی علیه‏السلام به شهادت رسید، حسن بن علی علیهماالسلام در میان مردم خطبه خواند که بخشی از آن این بود: انا من اهل البیت الذین افترض الله مودتهم علی کل مسلم فقال تبارک و تعالی لنبیه (ص) قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت: «من از خاندانی هستم که خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانی واجب کرده است، و به پیامبرش فرموده: قل لا اسئلکم... منظور خداوند از «اکتساب حسنه» «مودت ما اهل بیت است».
- «سیوطی» در «الدر المنثور» در ذیل آیه‏ی مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل کرده که در تفسیر آیه‏ی «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» گفت: ان تحفظونی فی اهل بیتی و تودوهم بی:
«منظور این است که حق مرا در اهل‏بیتم حفظ کنید، و آنها را به سبب من دوست دارید».
و از اینجا روشن می‏شود آنچه از ابن‏عباس بطریق دیگر نقل شده که منظور عدم آزار پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده مسلم نیست، زیرا چنانکه دیدیم مخالف آن نیز از ابن‏عباس نقل شده است.
- «ابن‏جریر طبری» در تفسیرش با سند خود از «سعید بن جبیر» و با سند دیگری از «عمر بن شعیب» نقل می‏کند که منظور از این آیه، هی قربی رسول الله (نزدیکان رسول خدا می‏باشد).
- مرحوم طبرسی مفسر معروف از «شواهد التنزیل» حاکم حسکانی که از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است از «ابی امامه» باهلی چنین نقل می‏کند: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: ان الله خلق الانبیاء من اشجار شتی، و انا و علی (ع) من شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی (ع) فرعها، و فاطمة (ع) لقاحها، و الحسن و الحسین ثمارها، و اشیاعنا اوراقها- تا آنجا که فرمود- لو ان عبدا عبد الله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتی یصیر کالشن البالی، ثم لم یدرک محبتنا کبه الله علی منخریه فی النار، ثم تلا: قل لا اسئلکم علیه اجرا:
«خداوند انبیاء را از درختان مختلفی آفرید، ولی من و علی علیه‏السلام را از درخت واحدی، من اصل آنم، و علی شاخه‏ی آن، فاطمه موجب باروری آن است، و حسن حسین میوه‏های آن، و شیعیان ما برگهای آنند... سپس افزود: اگر کسی خدا را در میان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت کند، تا همچون مشک کهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش می‏افکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی».
جالب این که این حدیث آن چنان اشتهار یافته بود که شاعر معروف کمیت در اشعارش به آن اشاره کرده، می‏گوید:
وجدنا لکم فی آل حامیم آیة
تاولها منا تقی و معرب
ما برای شما (خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله) در سوره‏های حامیم آیه‏ای یافتیم.
که گروه تقیه کننده آن را تأویل کرده، و گروه آشکار کننده آن را آشکارا
بیان کرده‏اند.
- و نیز سیوطی در «الدر المنثور» از ابن‏جریر از ابی الدیلم چنین نقل می‏کند: هنگامی که علی بن الحسین علیهماالسلام را به اسارت آوردند، و بر در دروازه‏ی دمشق نگهداشتند، مردی از اهل شام گفت: الحمدلله الذی قتلکم و استاصلکم!: «خدا را شکر که شما را کشت، و ریشه‏کن ساخت!
علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: آیا قرآن را خوانده‏ای؟ گفت آری، فرمود: سوره‏های حامیم را خوانده‏ای، عرض کرد نه، فرمود آیا این آیه را نخوانده‏ای قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؟!
گفت: آیا شما همانها هستید که در این آیه اشاره شده؟ فرمود: آری.
- «زمخشری» در «کشاف» حدیثی نقل کرده که فخر رازی و قرطبی نیز در تفسیرشان از او اقتباس کرده‏اند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد صلی الله علیه و آله و اهمیت حب آنها را بیان می‏دارد، می‏گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
من مات علی حب آل‏محمد مات شهیدا.
الا و من مات علی حب آل محمد (ص) مغفورا له.
الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا.
الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان.
الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر.
الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها.
الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة.
الا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکة الرحمة.
الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة.
الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله
الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا.
الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة:
«هرکس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود بخشوده است».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود با توبه از دنیا رفته».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود فرشته‏ی مرگ او را بشارت به بهشت می‏دهد، و سپس منکر و نکیر (فرشتگان مأمور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود او را با احترام به سوی بهشت می‏برند آنچنانکه عروس به خانه‏ی داماد».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‏شود».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می‏دهد».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته».
«آگاه باشید هرکس با عداوت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود روز قیامت در حالی وارد عرصه‏ی محشر می‏شود که در پیشانی او نوشته شده: مأیوس از رحمت خدا»!
«آگاه باشید هرکس با بغض آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود کافر از دنیا رفته»!
«آگاه باشید هرکس با عداوت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد».
جالب اینکه فخر رازی بعد از ذکر این حدیث شریف که صاحب کشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذکر کرده است می‏افزاید:
آل محمد صلی الله علیه و آله کسانی هستند که بازگشت امرشان به او است، کسانی که ارتباطشان محکمتر و کاملتر باشد «آل» محسوب می‏شوند، و شک نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین محکمترین پیوند را با رسول خدا داشتند، و این از مسلمات و مستفاد از احادیث متواتر است، بنابراین لازم است که آنها را «آل پیامبر» صلی الله علیه و آله بدانیم.
سپس می‏افزاید: گروهی در مفهوم «آل» اختلاف کرده‏اند، بعضی آنها را خویشاوندان نزدیک پیامبر می‏دانند، و بعضی گفته‏اند آنها امت پیامبرند، اگر این واژه را بر معنی اول حمل کنیم آل پیامبر تنها آنها هستند، و اگر به معنی امت که دعوت او را پذیرفتند بدانیم باز هم خویشاوندان نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله آل او محسوب می‏شوند، بنابراین به هر تقدیر آنها آل هستند و اما غیر آنها در لفظ «آل» داخلند یا نه؟ محل اختلاف است.
سپس فخر رازی از صاحب کشاف چنین نقل می‏کند: «وقتی این آیه نازل شد عرض کردند «ای رسول خدا! خویشاوندان تو کیانند که مودتشان بر ما واجب است»؟ فرمود: «علی و فاطمه و دو فرزندشان».
بنابراین ثابت می‏شود که این چهار تن ذی القربای پیغمبرند و هنگامی که این معنی ثابت شد واجب است از احترام فوق‏العاده‏ای برخوردار باشند».
فخر رازی می‏افزاید: دلائل مختلفی بر این مسأله دلالت می‏کند:
- جمله‏ی «الا المودة فی القربی» که طرز استدلال به آن بیان شد.
- شک نیست که پیامبر فاطمه را دوست می‏داشت و درباره‏ی او فرمود: «فاطمة بضعة منی یؤذینی ما یؤذیها»: «فاطمه پاره‏ی تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است»! و با احادیث متواتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله ثابت شده که او علی و حسن و حسین را دوست می‏داشت، و هنگامی که این معنی ثابت شود محبت آنها بر تمام امت واجب است چون خداوند فرموده: و اتبعوه لعلکم تهتدون: «از او پیروی کنید تا هدایت شوید» و نیز فرموده: فلیحذر الذین یخالفون عن امره: «کسانی که فرمان او را مخالفت می‏کنند از عذاب الهی بترسند» و نیز فرموده: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله: «بگو اگر خدا را دوست می‏دارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد» و نیز فرموده لقد کان لکم فی رسول‏الله اسوة حسنة: «برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکوئی بود».
- دعای برای «آل» افتخار بزرگی است و لذا این دعا خاتمه‏ی تشهد در نماز قرار داده شده: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، و ارحم محمدا و آل محمد، و چنین تعظیم و احترامی در حق غیر آل دیده نشده است، بنابراین همه‏ی این دلائل نشان می‏دهد که محبت آل محمد صلی الله علیه و آله واجب است.
سرانجام فخر رازی سخنان خود را در این مسأله با اشعار معروف شافعی پایان می‏دهد:
یا راکبا قف بالمحصب من منی
و اهتف بساکن خیفها و الناهض
سحرا اذا فاض الحجیج الی منی
فیضا کما نظم الفرات الفائض
ان کان رفضا حب آل محمد:
فلیشهد الثقلان انی رافضی!!
«ای سواری که عازم حج هستی! در آنجا که در نزدیکی منی ریگ برای رمی جمرات جمع می‏کنند و مرکز بزرگ اجتماع زائران خانه‏ی خداست بایست، و فریاد بزن به تمام کسانی که در مسجد خیف مشغول عبادتند و یا در حال حرکت می‏باشند.
فریاد بزن به هنگام سحرگاه که حاجیان از مشعر به سوی منی کوچ می‏کنند و همچون نهری عظیم و خروشان وارد سرزمین منی می‏شوند.
آری فریاد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد صلی الله علیه و آله رفض و ترک است، همه‏ی جن و انس شهادت دهند که من رافضیم»!.
آری این است مقام آل محمد صلی الله علیه و آله که ما به دامانشان چنگ زده‏ایم و آنها را رهبر خویش و راهنمای دین و دنیا پذیرفته‏ایم، الگو و اسوه‏ی خویش می‏دانیم و تداوم خط نبوت را با امامت آنها می‏بینیم.
البته غیر از احادیث فوق روایات فراوان دیگری در منابع اسلامی نقل شده که از نظر رعایت اختصار و قناعت به جنبه‏های تفسیری به هفت روایت فوق اکتفا کردیم، ولی ذکر این نکته را مناسب می‏دانیم که در بعضی از منابع کلامی مانند «احقاق الحق» و شرح مبسوط آن، حدیث معروف فوق در مورد تفسیر آیه‏ی قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القری از حدود پنجاه کتاب از کتب اهل سنت نقل شده است که نشان می‏دهد تا چه اندازه نقل این روایت گسترده و مشهور بوده است قطع نظر از منابع فراوانی که از طرق اهل بیت این حدیث را نقل می‏کند.
نکته‏ها:
- سخنی با مفسر معروف «آلوسی»
در اینجا سؤالی برای جمعی مطرح است که آلوسی مفسر معروف در روح المعانی آن را به صورت ایرادی بر شیعه مطرح کرده، و ما آن را به صورت یک سؤال در اینجا عنوان کرده، مورد بررسی قرار می‏دهیم، خلاصه‏ی کلام او چنین است:
بعضی از شیعه آیه را در مقام استدلال بر امامت علی علیه‏السلام ذکر کرده‏اند و گفته‏اند علی علیه‏السلام واجب المحبة است، و هر واجب‏المحبتی واجب الطاعة است، و هر واجب‏الطاعتی دارای مقام امامت است، و از آن نتیجه گرفته‏اند که علی علیه‏السلام دارای مقام امامت می‏باشد و آیه را دلیل بر این موضوع شمردند.
اما سخن آنها از چند جهت قابل ایراد است.
اولا استدلال به آیه بر وجوب محبت فرع بر این است که آیه را به معنی محبت خویشاوندان پیامبر بدانیم، در حالی که جمع کثیری از مفسران این تفسیر را نپذیرفته‏اند، و گفته‏اند این مناسب مقام نبوت نیست، زیرا پیامبر را متهم می‏سازد، چه اینکه شبیه کار دنیاپرستانی است که فعالیتهائی را شروع می‏کنند، سپس منافعی در برابر آن برای فرزندان و بستگان خود مطالبه می‏نمایند بعلاوه با آیه‏ی و ما تسئلهم علیه من اجر (تو پاداشی از آنها مطالبه نمی‏کنی) (یوسف- 104) منافات دارد.
ثانیا قبول نداریم که وجوب محبت دلیل بر وجوب اطاعت است، لذا ابن‏بابویه در کتاب اعتقادات می‏گوید: امامیه اتفاق دارند که محبت علویین لازم است در حالی که همه را واجب الاطاعت نمی‏دانند!
ثالثا قبول نداریم که هر شخص واجب‏الاطاعه‏ای دارای مقام امامت یعنی زعامت کبری باشد، و الا هر پیامبری در زمان خود دارای چنین مقامی بود، در
حالی که در داستان طالوت می‏خوانیم که او امام جمعیت شد در حالی که پیامبری نیز در آن زمان وجود داشت.
رابعا آیه اقتضا می‏کند تمام اهل بیت واجب الاطاعة باشند، و به همین دلیل باید همه امام باشند، در حالی که امامیه چنین عقیده‏ای ندارند.
تحلیل و بررسی
با برداشتی که از آیه‏ی مورد بحث طبق قرائن فراوان و محکم موجود در آیه و سایر آیات قرآن داشتیم پاسخ بسیاری از این ایرادات روشن می‏شود:
زیرا گفتیم این محبت امر ساده‏ای نیست، این به عنوان پاداش نبوت و اجر رسالت است، طبعا باید مطلبی هموزن و همشأن آن باشد، تا بتواند پاداش آن قرار گیرد.
از سوی دیگر آیات قرآن گواهی می‏دهد سود این محبت چیزی نیست که به پیامبر صلی الله علیه و آله برگردد، بلکه نتیجه‏ی آن صددرصد عائد خود مؤمنان می‏شود یا به تعبیر دیگر این یک امر معنوی است که در تکامل هدایت مسلمانان مؤثر است.
به این ترتیب گرچه از آیه چیزی جز مسأله‏ی وجوب محبت استفاده نمی‏شود اما با قرائنی که ذکر شد این وجوب محبت سر از مسأله‏ی امامت که پشتوانه‏ی مقام نبوت و رسالت است درمی‏آورد.
با توجه به این توضیح کوتاه به بررسی ایرادات فوق می‏پردازیم:
اولا- اینکه بعضی از مفسران آیه را به مودت اهل بیت تفسیر نکرده‏اند باید قبول کرد که پیشداوریها و رسوبات ذهنی مانع از این امر بوده فی‏المثل جمعی از آنها «قربی» را به معنی «تقرب به پروردگار» تفسیر کرده‏اند! در حالی که در تمام آیات قرآن هر موردی این کلمه به کار رفته به معنی خویشاوندان است.
و یا اینکه جمعی آن را به معنی خویشاوندی پیامبر با قبایل عرب تفسیر کرده‏اند، در حالی که این تفسیر نظام آیه را به کلی به هم می‏ریزد، اجر رسالت را از کسی مطالبه می‏کنند که رسالت را پذیرفته، و کسی که رسالت پیامبر را بپذیرد چه نیازی دارد که خویشاوندی او را با خود در نظر گیرد، و از آزار او چشم بپوشد؟
علاوه بر این روایات زیادی که آیه را به ولایت اهل بیت پیامبر تفسیر می‏کند چرا کنار بگذاریم؟!
بنابراین باید قبول کرد که این گروه از مفسران هرگز با ذهن خالی به تفسیر آیه نپرداخته‏اند و گرنه مطلب پیچیده‏ای در آن وجود ندارد.
و از اینجا روشن می‏شود که تقاضای چنین پاداشی نه با مقام نبوت منافات دارد، و نه همچون راه و رسم دنیاپرستان است، و با آیه‏ی 104 سوره‏ی یوسف که نفی هر گونه پاداش میکند نیز کاملا هماهنگ است، چرا که پاداش مودت اهل بیت در حقیقت پاداشی نیست که پیامبر از آن منتفع گردد بلکه خود مسلمین از آن بهره‏مند می‏شوند.
ثانیا- درست است وجوب محبت ساده هرگز دلیل بر وجوب اطاعت نیست اما وقتی در نظر بگیریم که این محبتی است که متناسب همطراز رسالت قرار داده شده، یقین پیدا می‏کنیم که وجوب اطاعت نیز در آن نهفته است، و از اینجا روشن می‏شود که گفتار ابن‏بابویه (صدوق) نیز منافاتی با آنچه گفتیم ندارد.
ثالثا- درست است که هر وجوب اطاعتی دلیل بر مقام امامت و زعامت کبری نیست، ولی باید توجه داشت وجوب اطاعتی که پاداش رسالت و متناسب با آن است جز امامت نمی‏تواند باشد.
رابعا- امام به معنی رهبر- در هر عصری یکتن بیشتر نمی‏تواند باشد، و بنابراین امامت همه‏ی اهل بیت معنی نخواهد داشت بعلاوه نباید نقش روایات را در
این زمینه یعنی در فهم معنی آیه از نظر دور داشت.
قابل توجه اینکه آلوسی شخصا اهمیت زیادی برای مودت اهل بیت قائل شده، و در چند خط پیش از بحث فوق می‏گوید: حق این است که محبت خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله بخاطر قرابتشان با پیامبر صلی الله علیه و آله واجب است، و هر قدر قرابت قویتر باشد محبت وجوب بیشتری دارد، و سرانجام می‏گوید: آثار این مودت تعظیم و احترام و قیام به اداء حقوق اقربای پیغمبر است، در حالی که بسیاری از مردم در این امر سستی کرده‏اند تا آنجا که محبت قرابت پیامبر صلی الله علیه و آله را یکنوع رافضی گری شمرده‏اند! ولی من چنین نمی‏گویم، بلکه همان می‏گویم که شافعی در آن کلام جالب و گویای خود گفته است.
سپس اشعاری را که در بالا از شافعی نقل کردیم ذکر کرده، می‏افزاید: با این حال من معتقد به خروج از اعتقادات بزرگان اهل سنت در مورد صحابه نیستم، و محبت آنها را نیز از واجبات می‏شمرم.
- کشتی نجات!
«فخر رازی» در ذیل این بحث نکته‏ای را نقل کرده و آن را پسندیده است و «آلوسی» در روح المعانی نیز آن را به عنوان «نکته‏ای لطیف» به نقل از فخر رازی آورده، نکته‏ای که فکر می‏کنند از طریق آن بعضی از تضادها برطرف می‏گردد، و آن اینکه: پیغمبر گرامی اسلام از یکسو فرموده است: مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجی: «مثل اهل بیت من همچون کشتی نوح است هرکس سوار بر آن شود نجات می‏یابد».
و از سوی دیگر فرموده است: اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم: «اصحاب من همچون ستارگان آسمانند به هر کدام اقتدا کنید هدایت می‏یابید
و ما الان در اقیانوس تکلیف گرفتاریم، و امواج شبهات و شهوات ما را از هر سو در هم می‏کوبد، و آنکس که می‏خواهد از دریا عبور کند احتیاج به دو امر دارد یکی کشتی است که خالی از هر عیب و نقص باشد، و دیگری ستارگان پر فروغ درخشنده‏ای است که مسیر را به او نشان دهد، هنگامی که انسان سوار بر کشتی شود، و چشم بر ستارگان درخشان بدوزد امید نجات وجود دارد، همچنین هرکس از اهل سنت بر کشتی محبت آل محمد صلی الله علیه و آله سوار گردد، و چشم به ستارگان اصحاب دوزد امید است که خداوند او را به سلامت و سعادت در دنیا و آخرت برساند.
ولی ما می‏گوئیم این تشبیه شاعرانه گرچه زیبا است اما دقیق نیست، چرا که اولا کشتی نوح مرکب نجات بود و در آن روز که همه جای جهان را امواج خروشان آب فرا گرفته بود، دائما در گردش بود بی‏آنکه مانند کشتیهای معمولی مقصدی داشته باشد که به سوی آن مقصد به کمک ستارگان حرکت کند.
مقصد خود کشتی بود، و نجات از غرقاب، تا فرونشستن آب و قرار گرفتن کشتی بر کنار کوه جودی.
ثانیا- در بعضی از روایات که در کتب برادران اهل سنت نقل شده از پیغمبر گرامی اسلام چنین آمده است: النجوم امان لاهل الارض من الغرق و اهل بیتی امان لامتی من الاختلاف فی الدین «ستارگان امان برای اهل زمینند از غرق شدن و اهل بیت من امان امتند از اختلاف در دین».
- تفسیر «و من یقترف حسنة...»
«اقتراف» در جمله‏ی «و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنة» «هرکس حسنه‏ای را کسب کند ما بر حسن آن می‏افزائیم» در اصل از «قرف» (بر وزن حرف) به معنی کندن پوست اضافی از درخت یا پوستهای اضافی از زخم است که گاه مایه‏ی پیراستن و بهبودی می‏گردد، این کلمه بعدا در اکتساب به کار رفته اعم از اینکه اکتساب خوبی باشد یا بدی.
ولی به گفته‏ی راغب این واژه در بدیها بیش از خوبیها به کار می‏رود (هر چند در آیه‏ی مورد بحث در خوبیها به کار رفته).
لذا ضرب‏المثلی در عرب معروف است که می‏گویند: الاعتراف یزیل الاقتراف «اعتراف به گناه، گناه را از بین می‏برد».
جالب اینکه در بعضی از تفاسیر از ابن‏عباس و یکی دیگر از مفسران نخستین بنام «سدی» نقل شده که منظور از «اقتراف حسنة» در آیه‏ی شریفه مودت آل محمد صلی الله علیه و آله است.
در حدیثی که سابقا از امام حسن بن علی علیه‏السلام نقل کردیم نیز آمده: اقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت: «منظور از بدست آوردن حسنه مودت ما اهل بیت است» روشن است که منظور از اینگونه تفسیرها محدود بودن معنی اکتساب حسنه به مودت اهل بیت نیست، بلکه معنی وسیع و گسترده‏ای دارد ولی از آنجا که این جمله به دنبال مسأله‏ی مودت ذی القربی آمده است روشنترین مصداق اکتساب حسنه همین مودت است.
- این چند آیه مدنی است
این سوره (سوره‏ی شوری) چنانکه در آغاز گفتیم از سوره‏های مکی است
ولی جمعی از مفسران معتقدند که این چهار آیه (آیه‏ی 23 تا 26) در مدینه نازل شده است، و شأن نزولی که در آغاز تفسیر این آیات نقل کردیم گواه بر این معنی است، روایاتی که اهل بیت را به علی علیه‏السلام و فاطمه و دو فرزندان آنها امام حسن و امام حسین تفسیر می‏کند نیز مناسب همین معنی است، زیرا می‏دانیم ازدواج علی علیه‏السلام و بانوی اسلام در مدینه انجام گرفت، و تولد حسن و حسین علیهماالسلام در سالهای سوم و چهارم هجری طبق نقل معروف بوده است.


2." یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ " ای کسانی که به خدا ایمان آورده‏اید، تقوی پیشه کنید و از خدا بترسید و با راستگویان باشید (سوره توبه، آیه 119) در این آیه خداوند تعالی‏، امر می‏کند که با صادقین (راستگویان) باشید. در احادیث آمده که صادقین، امامان«علیهم السلام» هستند.

تفسیر آیه:

119- ای کسانی که ایمان آورده‏اید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.
تفسیر:
با صادقان باشید
در آیات گذشته، سخن درباره گروهی از متخلفان در میان بود، متخلفانی که عهد و پیمان خود را با خدا و پیامبر علیه‏السلام شکسته، و عملا اظهارات خود را در مورد ایمان به خدا و روز جزا تکذیب نموده بودند و دیدیم که چگونه مسلمانان با قطع رابطه‏ی خود از آنها تنبیهشان کردند!
اما در آیه مورد بحث اشاره به نقطه‏ی مقابل آنها کرده، دستور می‏دهد که
رابطه خود را با راستگویان و آنها که بر سر پیمان خود ایستاده‏اند محکم بدارند.
نخست می‏فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‏اید از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله).
و برای اینکه بتوانند راه پرپیچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپیمایند اضافه می‏کند: «با صادقان باشید» (و کونوا مع الصادقین).
در اینکه منظور از «صادقین» چه کسانی است، مفسران احتمالات گوناگونی داده‏اند.
ولی اگر بخواهیم راه را نزدیک کنیم، باید به خود قرآن مراجعه کنیم که در آیات متعددی «صادقین» را تفسیر کرده است.
در سوره‏ی بقره می‏خوانیم: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و آتی المال علی حبه ذوی‏القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلوة و آتی الزکوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون (بقره- 177).
در این آیه می‏بینیم پس از آنکه مسلمانان را از گفتگوهای اضافی درباره‏ی مسأله تغییر قبله نهی می‏کند حقیقت نیکوکاری را برای آنها چنین تفسیر می‏کند: ایمان به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتب آسمانی و پیامبران، سپس انفاق در راه خدا به نیازمندان و محرومان، و برپا داشتن نماز، و پرداختن زکات، و وفای به عهد، و استقامت در برابر مشکلات به هنگام جهاد، و پس از ذکر همه‏ی اینها می‏گوید: کسانی که این صفات را دارا باشند، صادقان و پرهیزگارانند.
و به این ترتیب صادق کسی است که دارای ایمان به تمام مقدسات و بدنبال
آن عمل در تمام زمینه‏ها باشد.
و در آیه 15 سوره‏ی حجرات می‏خوانیم: انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون.
«مؤمنان تنها کسانی هستند که ایمان به خدا و پیامبرش آورده، سپس شک و تردیدی به خود راه نداده‏اند (و علاوه بر این) با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، اینها صادقان هستند.
این آیه نیز «صدق» را مجموعه‏ای از ایمان و عمل که در آن هیچگونه تردید و تخلفی نباشد معرفی می‏کند.
و در آیه 8 سوره‏ی حشر می‏خوانیم: للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون.
در این آیه مؤمنان محرومی که علی‏رغم همه‏ی مشکلات، استقامت به خرج دادند و از خانه و اموال خود بیرون رانده شدند، و جز رضای خدا و یاری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدفی نداشتند، به عنوان صادقان معرفی شده‏اند.
از مجموع این آیات نتیجه می‏گیریم که «صادقین» آنهائی هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبی انجام می‏دهند، نه تردیدی به خود راه می‏دهند، نه عقب‏نشینی می‏کنند، نه از انبوه مشکلات می‏هراسند بلکه با انواع فداکاریها، صدق ایمان خود را ثابت می‏کنند.
شک نیست که این صفات مراتبی دارد، بعضی ممکن است در قله‏ی آن قرار گرفته باشند که ما نام آنها را معصومان می‏گذاریم، و بعضی در مراحل پائینتر.
آیا منظور از صادقین تنها معصومان است؟
گرچه مفهوم صادقین همانگونه که در بالا ذکر کردیم، مفهوم وسیعی است، ولی از روایات بسیاری استفاده می‏شود که منظور از این مفهوم در اینجا تنها معصومین هستند.
سلیم بن قیس هلالی چنین نقل می‏کند: که روزی امیرمؤمنان علیه‏السلام با جمعی از مسلمانان گفتگو داشت از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند می‏دهم آیا می‏دانید هنگامی که خدا «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» را نازل کرد سلمان گفت: ای رسولخدا آیا منظور از آن عام است یا خاص؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مأمورین به این دستور همه‏ی مؤمنانند و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم علی علیه‏السلام و اوصیاء بعد از او تا روز قیامت است.
هنگامی که علی علیه‏السلام این سؤال را کرد، حاضران گفتند آری این سخن را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدیم.
«نافع» از «عبدالله بن عمر» در تفسیر آیه چنین نقل می‏کند که خداوند نخست به مسلمانان دستور داد که از خدا بترسند، سپس فرمود: کونوا مع الصادقین یعنی مع محمد و اهلبیته (با پیامبر اسلام و خاندانش).
گرچه بعضی از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده «المنار» ذیل روایت فوقرا به این صورت نقل کرده‏اند مع محمد و اصحابه.
ولی با توجه به اینکه مفهوم آیه عام است و هر زمانی را شامل می‏شود و می‏دانیم صحابه‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمان محدودی بودند، عبارتی که در کتب شیعه از عبدالله بن عمر نقل شده صحیحتر به نظر می‏رسد.
نویسنده‏ی تفسیر برهان نظیر این مضمون را از طرق اهل تسنن نقل کرده و می‏گوید:«موفق بن احمد» به اسناد خود از «ابن‏عباس» در ذیل آیه‏ی فوق چنین
نقل کرده: هو علی بن ابی‏طالب (او علی بن ابیطالب است).
سپس می‏گوید: همین مطلب را «عبد الرزاق» در کتاب «رموز الکنوز» نیز آورده است.
اما مسأله مهمتر این است که در آیه‏ی فوق دو دستور داده شده نخست دستور به تقوا و سپس دستور به همراه بودن با صادقین، اگر مفهوم صادقین در آیه عام باشد و همه‏ی مؤمنان راستین و با استقامت را شامل گردد باید گفته شود و کونوا من الصادقین از صادقین باشید، نه با صادقین باشید (دقت کنید).
این خود قرینه‏ی روشنی است که «صادقین» در آیه به معنی گروه خاصی است.
از سوی دیگر منظور از همراه بودن این نیست که انسان همنشین آنها باشد بلکه بدون شک منظور آن است که همگام آنها باشد.
آیا اگر کسی معصوم نباشد ممکن است بدون قید و شرط، دستور پیروی و همگامی با او صادر شود؟ آیا این خود دلیل بر آن نیست که این گروه تنها معصومانند؟!
بنابراین آنچه را از روایات استفاده کردیم، با دقت و تأمل از خود آیه نیز می‏توان استفاده کرد.
جالب توجه اینکه مفسر معروف «فخر رازی» که به تعصب و شک‏آوری معروف است، این حقیقت را پذیرفته (هر چند غالب مفسران اهل تسنن، با سکوت، از این مسأله گذشته‏اند!) و می‏گوید: «خداوند مؤمنان را به همراه بودن با صادقین دستور داده، بنابراین آیه دلالت بر این دارد که: آنها که جائز الخطا هستند باید به کسی اقتدا کنند که معصوم است، تا در پرتو او از خطا مصون بمانند، و این معنی در هر زمانی خواهد بود، و هیچ دلیلی بر اختصاص آن
به عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نداریم».
ولی بعدا اضافه می‏کند: «قبول داریم که مفهوم آیه این است و در هر زمانی باید معصومی باشد، اما ما این معصوم را مجموع امت می‏دانیم نه یک فرد!،
و به تعبیر دیگر این آیه دلیل بر حجیت اجماع مؤمنین و عدم خطای مجموع امت است»:
به این ترتیب فخر رازی نیمی از راه را به خوبی پیموده، اما در نیمه‏ی دوم گرفتار اشتباه شده است، اگر او به یک نکته که در متن آیه است توجه می‏کرد نیمه دوم راه را نیز بطور صحیح می‏پیمود، و آن اینکه اگر منظور از صادقان مجموع امت باشد، خود این «پیرو» نیز جزء آن مجموع است، و در واقع پیرو جزئی از پیشوا می‏شود، و اتحاد تابع و متبوع خواهد شد، در حالی که ظاهر آیه این است که پیروان از پیشوایان، و تابعان از متبوعان جدا هستند (دقت کنید). نتیجه اینکه آیه‏ی فوق از آیاتی است که دلالت بر وجود معصوم در هر عصر و زمان می‏کند.
تنها سؤالی که باقی می‏ماند این است که «صادقین» جمع است و باید در هر عصری معصومان، متعدد باشند.
پاسخ این سؤال نیز روشن است و آن اینکه مخاطب تنها اهل یک عصر نیستند، بلکه آیه تمام اعصار و قرون را مخاطب ساخته و مسلم است که مجموع مخاطبین همه‏ی اعصار با جمعی از صادقین خواهند بود، و به تعبیر دیگر چون در هر عصری معصومی وجود دارد، هنگامی که همه‏ی قرون و اعصار را مورد توجه قرار دهیم سخن از جمع معصومان به میان خواهد آمد، نه از یک فرد.
شاهد گویای این موضوع آن است که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جز او کسی
که واجب الاطاعة باشد وجود نداشت، و در عین حال آیه به طور مسلم شامل مؤمنان زمان او می‏شود، بنابراین می‏فهمیم منظور جمع در یک زمان نیست بلکه جمع در مجموعه زمانهاست.


3. " فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ " (سوره نحل، آیه 43) از اهل ذکر سؤال کنید، اگر نمی‏دانید . در احادیث «اهل ذکر» بر امامان تطبیق داده شده است.

تفسیر آیه:

43- ما پیش از تو جز مردانی که به آنها وحی می‏کردیم نفرستادیم، اگر نمی‏دانید از اهل اطلاع سؤال کنید.
تفسیر:
اگر نمی‏دانید بپرسید!
گرچه دو آیه‏ی اخیر به تناسب بحثهای مربوط به مشرکان سخن از مهاجران راستین داشت، ولی آیات مورد بحث بار دیگر به بیان مسائل گذشته در رابطه با اصول دین می‏پردازد، و به یکی از اشکالات معروف مشرکان پاسخ می‏گوید:
آنها می‏گفتند: چرا خداوند فرشته‏ای را برای ابلاغ رسالت نازل نکرده است (و یا می‏گفتند چرا پیامبر صلی الله علیه و آله مجهز به یک نیروی فوق‏العاده نیست که ما را مجبور به ترک کارهایمان بنماید).
خداوند در پاسخ آنها می‏گوید: «ما پیش از تو نیز رسولانی فرستادیم و این رسولان جز مردانی که وحی به آنها فرستاده می‏شد نبودند» (و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم).
آری این مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرائز و عواطف انسانی، دردهای آنها را از همه بهتر تشخیص می‏دادند، و نیازهای آنها را به خوبی درک می‏کردند،در حالی که هیچ فرشته‏ای نمی‏تواند از این امور به خوبی آگاه گردد، و آنچه را در درون یک انسان می‏گذرد به وضوح درک کند.
مسلما مردان وحی وظیفه‏ای جز ابلاغ رسالت نداشتند، کار آنها گرفتن وحی و رساندن به انسانها و کوشش از طرق عادی برای تحقق بخشیدن به اهداف وحی بود، نه اینکه با یک نیروی خارق‏العاده‏ی الهی، و بر هم زدن همه‏ی قوانین طبیعت، مردم را مجبور به قبول دعوت و ترک همه‏ی انحرافات کنند، که اگر چنین می‏کردند ایمان آوردن افتخار و تکامل نبود.
سپس برای تأکید و تأیید این واقعیت اضافه می‏کند: «اگر این موضوع را نمی‏دانید بروید و از اهل اطلاع بپرسید» (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون).
«ذکر» به معنی آگاهی و اطلاع است و اهل ذکر مفهوم وسیعی دارد که همه آگاهان و اهل اطلاع را در زمینه‏های مختلف شامل می‏شود، و اگر بسیاری از مفسرین اهل ذکر را در اینجا به معنی علمای اهل کتاب تفسیر کرده‏اند نه به این معنی است که اهل ذکر مفهوم محدودی داشته باشد بلکه در واقع از قبیل تطبیق کلی بر مصداق است زیرا سؤال درباره‏ی پیامبران و رسولان پیشین و اینکه آنها مردانی از جنس بشر با برنامه‏های تبلیغی و اجرائی بودند قاعدتا می‏بایست از دانشمندان اهل کتاب و علمای یهود و نصاری بشود، درست است که آنها با مشرکان در تمام جهات هم‏عقیده نبودند، ولی همگی در این جهت که با
اسلام مخالفت داشتند، همآهنگ بودند، بنابراین علمای اهل کتاب برای بیان حال پیامبران پیشین منبع خوبی برای مشرکان محسوب می‏شدند.
راغب در «مفردات» می‏گوید: ذکر دو معنی دارد گاهی به معنی حفظ و گاهی به معنی یادآوری است، البته این یادآوری ممکن است بوسیله‏ی دل بوده باشد (که ذکر درونی و باطنی محسوب می‏شود) و ممکن است بوسیله‏ی زبان باشد (که ذکر لفظی محسوب می‏گردد) و اگر می‏بینیم به قرآن، ذکر گفته شده است به خاطر همانست که حقایقی را بازگو می‏کند.
نکته:
اهل ذکر کیانند؟
در روایات متعددی که از طرق اهلبیت علیهم‏السلام وارد شده می‏خوانیم که اهل ذکر امامان علیهم‏السلام هستند، از جمله در روایتی از امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام می‏خوانیم که در پاسخ سؤال از آیه‏ی فوق فرمود: نحن اهل الذکر و نحن المسؤلون: «ما اهل ذکریم، و از ما باید سؤال شود».
و در روایت دیگری از امام باقر علیه‏السلام می‏خوانیم که در تفسیر همین آیه فرمود: الذکر القرآن، و آل الرسول اهل الذکر، و هم المسؤلون: «ذکر، قرآن است، و اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهل ذکرند، و از آنها باید سؤال کرد».
در بعضی دیگر می‏خوانیم که «ذکر» شخص پیامبر صلی الله علیه و آله است و اهلبیت او اهل الذکر هستند.
روایات متعدد دیگری نیز به همین مضمون رسیده.
در بسیاری از تفاسیر و کتب اهل سنت نیز روایاتی به همین مضمون میخوانیم از جمله در تفسیرهای دوازده‏گانه معروف اهل سنت از ابن‏عباس در ذیل آیه‏ی فوق چنین نقل شده که گفت: هو محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین (ع) هم اهل الذکر و العقل و البیان: «اینان محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم‏السلام هستند آنها اهل ذکرند و اهل علم و عقل و بیان».
این نخستین بار نیست که ما در روایاتی که در تفسیر آیات قرآن وارد شده است بیان مصداقهای معینی را می‏بینیم که مفهوم وسیع آیه را هرگز محدود نمی‏کند، و همانگونه که گفتیم: ذکر به معنی هر گونه آگاهی و یادآوری و اطلاع است، و اهل الذکر، آگاهان و مطلعین را در همه‏ی زمینه‏ها در بر می‏گیرد.
ولی از آنجا که قرآن مجید نمونه‏ی بارز یادآوری و علم و آگاهی است به آن «ذکر» اطلاق شده و همچنین شخص پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مصداق روشن ذکر است، به همین ترتیب امامان معصومین که اهلبیت او و وارث علم او هستند، روشنترین مصداق اهل‏الذکرند.
ولی قبول همه‏ی این مسأله هیچگونه منافاتی با عمومیت مفهوم آیه و همچنین مورد نزول آن که دانشمندان اهل کتاب است ندارد، و به همین دلیل علمای اصول و فقهای ما در مباحث مربوط به اجتهاد و تقلید و پیروی ناآگاهان در مسائل دینی از آگاهان و مجتهدین به این آیه استدلال کرده‏اند.
در اینجا این سؤال پیش می‏آید که در روایتی که در عیون الاخبار از امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام نقل شده است می‏خوانیم که امام به آن کسانی که آیه فوق را به دانشمندان یهود و نصاری تفسیر کرده بودند خرده می‏گیرد و می‏گوید: «سبحان الله مگر چنین چیزی ممکن است؟ اگر ما به علمای یهود و نصاری مراجعه کنیم مسلما ما را به مذهب خود دعوت می‏کنند، سپس فرمود: اهل ذکر ما هستیم».
ولی پاسخ این سؤال روشن است، امام این سخن را به کسانی می‏گوید که آیه را منحصرا به معنی مراجعه‏ی به علمای اهل کتاب در هر عصر و زمان تفسیر کرده بودند، در حالی که مسلما چنین نیست در عصر و زمانی همچون عصر و زمان امام علی بن موسی الرضا علیه‏السلام هرگز مردم موظف نبودند که برای درک حقایق به علمای یهود و نصاری مراجعه کنند، در این گونه اعصار، مرجع علمای اسلام که در رأس آنها ائمه اهلبیت علیهم‏السلام قرار داشتند بودند.
به عبارت دیگر اگر مشرکان عصر پیامبر صلی الله علیه و آله برای آگاهی از این مسأله که پیامبران خدا همیشه از جنس بشر بودند وظیفه داشتند به آگاهان از اهل کتاب مراجعه کنند، مفهومش این نیست که تمام مردم در هر زمانی باید به آنها مراجعه نمایند، بلکه هر مسأله‏ای را در هر زمانی باید از آگاهان نسبت به آن مسأله پرسید، و این مطلب روشنی است.
به هر حال آیه‏ی فوق بیانگر یک اصل اساسی اسلامی در تمام زمینه‏های زندگی مادی و معنوی است و به همه‏ی مسلمانان تأکید می‏کند که آنچه را نمی‏دانند از اهل اطلاعش بپرسند و پیش خود در مسائلی که آگاهی ندارند دخالت نکنند.
به این ترتیب «مسأله تخصص» نه تنها در زمینه‏ی مسائل اسلامی و دینی از سوی قرآن به رسمیت شناخته شده، بلکه در همه‏ی زمینه‏ها مورد قبول و تأکید
است، و روی این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر در همه‏ی زمینه‏ها داشته باشند که اگر کسانی مسائلی را نمی‏دانند به آنها مراجعه کنند. ولی ذکر این نکته نیز لازم است که باید به متخصصان و صاحب‏نظرانی مراجعه کرد که صداقت و درستی و بی‏نظری آنها ثابت و محقق است، آیا ما هرگز به یک طبیب آگاه و متخصص در رشته خود که از صداقت و درستکاریش در همان کار خود، مطمئن نیستیم مراجعه می‏کنیم؟! لذا در مباحث مربوط به تقلید و مرجعیت، صفت عدالت را در کنار اجتهاد و یا اعلمیت قرار داده‏اند، یعنی مرجع تقلید هم باید عالم و آگاه به مسائل اسلامی باشد و هم باتقوا و پرهیزکار.

 


4. " هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ  "( سوره انسان ایه 1) به اتّفاق شیعه و سنّی، این آیه در شأن اهل‏بیت نازل شده است.
تفسیر آیه:

1- آیا چنین نیست که زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!
تفسیر:
نطفه بی‏ارزش را انسان کردیم، و تمام وسائل هدایت را در اختیارش نهادیم
با اینکه بیشترین بحثهای این سوره پیرامون قیامت و نعمتهای بهشتی است، ولی در آغاز آن سخن از آفرینش انسان است چرا که توجه به این آفرینش زمینه‏ساز توجه به قیامت و رستاخیز است، همانگونه که در تفسیر سوره‏ی «قیامت» در چند صفحه‏ی قبل شرح دادیم.
می‏فرماید: «آیا چنین نیست که زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیزی قابل ذکر نبود»؟ (هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا).
آری، ذرات وجود او هر کدام در گوشه‏ای پراکنده بود، در میان خاکها، در لابلای قطرات آب دریاها، در هوائی که در جو زمین وجود دارد، مواد اصلی وجود او هر کدام در گوشه‏ی یکی از این سه محیط پهناور افتاده بود، و او در میان آنها در حقیقت گم شده، و هیچ قابل ذکر نبود.
آیا منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است، و عموم افراد بشر را شامل می‏شود؟ یا خصوص حضرت آدم است؟.
آیه‏ی بعد که می‏گوید ما انسان را از نطفه آفریدیم قرینه‏ی روشنی بر معنی اول می‏باشد، هرچند بعضی معتقدند که «انسان» در آیه اول به معنی حضرت
«آدم» و «انسان» در آیه‏ی دوم اشاره به فرزندان آدم است، ولی این جدائی در این فاصله کوتاه بسیار بعید به نظر می‏رسد.
در تفسیر جمله «لم یکن شیئا مذکورا»: «چیز قابل ذکری نبود» نیز نظرات دیگری اظهار شده است، از جمله اینکه: انسان به هنگامی که در عالم نطفه و جنین بود موجود قابل ذکری نبود، ولی بعدا که مراحل تکامل را پیمود به موجودی قابل ذکر تبدیل شد.
در حدیثی از امام باقر علیه‏السلام نقل شده که فرمود: «انسان» در «علم خدا» مذکور بود، هر چند در «عالم خلق» مذکور نبود.
در بعضی از تفاسیر نیز آمده که منظور از «انسان» در اینجا علماء و دانشمندان است که قبل از فرا گرفتن علم قابل ذکر نبودند، اما بعد از رسیدن به نظام علم در میان همه‏ی مردم، در حیات و بعد از موتشان، همه جا ذکر آنها است.
بعضی نقل کرده‏اند که «عمر بن خطاب» این آیه را از کسی شنید گفت ای کاش آدم همچنان غیرمذکور باقی مانده بود، و از مادر زاده نمی‏شد، و فرزندانش مبتلا نمی‏شدند!.
و این سخن تعجب‏آور است چرا که در واقع ایرادی است به مسأله آفرینش.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۱۱
محمد پارسا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی