قرآن و اهل بیت علیهم السلام
سلام
چند آیه از قرآن که در شان اهل بیت نازل شدن رو با تفسیر میخوام براتون قرار بدم(قابل توجه اهل تسنن):
1. "قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی" بگو [ای رسول ما] من اجر و پاداشی [جهت رسالت] از شما نمیخواهم مگر دوست داشتن خویشان(اهل بیت) من( سوره شورى، آیه 23).(منظور از خویشانی که محبّت آنها، اجر رسالت قرار داده شده، اهل بیت عصمت و طهارت است).
تفسیر آیه:
23- این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند به آن نوید میدهد، بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوست داشتن نزدیکانم و هرکس عمل نیکی انجام دهد بر نیکیاش میافزائیم، چرا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است.
شأن نزول:
در تفسیر مجمع البیان شأن نزولی برای آیات 23 تا 26 این سوره از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که حاصلش چنین است:
«هنگامی که پیامبر وارد مدینه شد و پایههای اسلام محکم گردید، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله میرسیم و عرض میکنیم: اگر مشکلات مالی پیدا شد این اموال ما بدون هیچگونه قید و شرط در اختیار تو قرار دارد، هنگامی که این سخن را خدمتش عرض کردند آیهی قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی: «بگو من مزدی از شما در برابر رسالت جز محبت نزدیکانم نمیطلبم» نازل شد، و پیامبر صلی الله علیه و آله بر آنها تلاوت کرد سپس فرمود نزدیکان مرا بعد از من دوست دارید، آنها با خوشحالی و رضا و تسلیم از محضرش بیرون آمدند، اما منافقان گفتند این سخنی است که او بر خدا افترا بسته،
و هدفش این است که ما را بعد از خود در برابر خویشاوندانش ذلیل کند، آیهی بعد نازل شد ام یقولون افتری علی الله کذبا، و به آنها پاسخ گفت، پیامبر صلی الله علیه و آله به سراغ آنان فرستاد و آیه را بر آنها تلاوت کرد، گروهی پشیمان شدند و گریه کردند و سخت ناراحت گشتند آیهی سوم نازل گردید: و هو الذی یقبل التوبة عن عباده.
پیامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد که توبهی خالصانهی آنان مقبول درگاه خدا است.
در آیهی بعد برای بیان عظمت این پاداش بزرگ میافزاید: «این همان چیزی است که خداوند بندگانش را که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند به آن نوید میدهد» (ذلک الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا و عملوا الصالحات).
بشارت میدهد تا رنجهای طاعت و بندگی و مبارزهی با هوای نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نیاید، و به آن پاداشهای عظیم توان و نیروی بیشتری در راههای پر فراز و نشیب زندگی برای رسیدن به رضای پروردگار پیدا کنند.
و از آنجا که ابلاغ این رسالت از سوی پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله گاه این توهم را ایجاد میکرد که او چه اجر و پاداشی در برابر رسالت خود از مردم میطلبد به دنبال این سخن به پیامبر دستور میدهد: «بگو: من هیچ اجر و پاداشی بر این موضوع از شما درخواست نمیکنم، جز اینکه ذوی القربای مرا دوست دارید» (قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی).
دوستی ذویالقربی چنانکه مشروحا بیان خواهد شد بازگشت به مسأله ولایت و قبول رهبری ائمه معصومین علیهمالسلام از دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله میکند که در حقیقت تداوم خط رهبری پیامبر صلی الله علیه و آله و ادامهی مسألهی ولایت الهیه است، و پر واضح است که قبول این ولایت و رهبری همانند نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله سبب سعادت خود انسانها
است و نتیجهاش به خود آنها بازگشت میکند.
توضیح اینکه:
مفسران در تفسیر این جمله بحثهای فراوانی دارند و تفسیرهای مختلفی، که هر گاه با ذهن خالی از پیشداوریها به آنها نگاه کنیم میبینیم بر اثر انگیزههای مختلفی از مفهوم اصلی آیه دور شدهاند، و احتمالاتی را برگزیدهاند که نه با محتوای آیه سازگار است و نه با شأن نزول و سایر قرائن تاریخی و روائی.
رویهمرفته چهار تفسیر معروف برای آیه وجود دارد.
- همان که در بالا اشاره شد که منظور از ذویالقربی نزدیکان پیغمبر صلی الله علیه و آله است و محبت آنها وسیلهای است برای قبول امامت و رهبری ائمهی معصومین علیهمالسلام از دودمان آنحضرت، و پشتوانهای بر ادای رسالت.
جمعی از مفسران نخستین، و تمام مفسران شیعه این معنا را برگزیدهاند، و روایات فراوانی از طرف شیعه و اهل سنت در این زمینه نقل شده که بعدا به آن اشاره خواهیم کرد.
- منظور این است که اجر و پاداش رسالت دوست داشتن اموری است که شما را به «قرب الهی» دعوت میکند.
این تفسیر را که جمعی از مفسران اهل سنت انتخاب کردهاند به هیچوجه با ظاهر آیه سازگار نیست، زیرا در این صورت معنی آیه چنین میشود که از شما میخواهم که اطاعت الهی را دوست بدارید، و مودت آن را به دل بسپارید، در حالی که باید گفته شود من از شما اطاعت الهی را میخواهم (نه مودت اطاعت الهی).
بعلاوه در میان مخاطبین آیه کسی وجود نداشت که دوست ندارد به خدا نزدیک شود حتی مشرکان نیز علاقه داشتند که به خدا نزدیک شوند و اصولا عبادت
بتها را وسیلهای برای این کار میپنداشتند.
- منظور این است که شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت دارید و صله رحم بجا آورید.
با این تفسیر هیچ تناسبی در میان رسالت و پاداش آن وجود ندارد، زیرا دوست داشتن بستگان خود چه خدمتی میتواند به پیامبر صلی الله علیه و آله بوده باشد؟ و چگونه ممکن است اجر رسالت قرار داده شود؟!
- منظور این است که پاداش من این است که خویشاوندی مرا نسبت به خود محفوظ دارید، و بخاطر اینکه با اکثر قبایل شما رابطه خویشاوندی دارم مرا آزار ندهید (زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله از طریق نسبی با قبایل قریش ارتباط داشت و از طریق سببی (ازدواج) با بسیاری از قبایل دیگر، و از طریق مادر با جمعی از مردم مدینه از قبیله بنی النجار، و از طرف مادر رضاعی به قبیله بنیسعد).
این تعبیر بدترین معنائی است که برای آیه شده است چرا که درخواست اجر رسالت از کسانی است که رسالت او را پذیرا شدهاند، و هرگاه کسانی رسالت را پذیرا شوند دیگر نیازی به این بحثها نیست، آنها پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان فرستادهی الهی احترام میگذارند، احتیاجی ندارد که به خاطر قرابت و خویشاوندیش او را محترم بشمرند، چرا که احترام ناشی از قبول رسالت ما فوق همه اینها است، در واقع این تفسیر را باید از اشتباهات بزرگی شمرد که دامان بعضی از مفسران را گرفته و مفهوم آیه را به کلی مسخ کرده است.
در اینجا برای اینکه به حقیقت محتوای آیه آشناتر شویم بهترین راه آن است که از آیات دیگر قرآن کمک گیریم:
در بسیاری از آیات قرآن مجید میخوانیم: پیامبران میگفتند پاداشی از شما در برابر دعوت رسالت نمیخواهیم، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالمیان است «ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا علی رب العالمین».
و در مورد شخص پیامبر اسلام نیز تعبیرات مختلفی دیده میشود: در یکجا میگوید قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجری الا علی الله: «بگو پاداشی را که از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است» (سبا- 47).
و در جای دیگر میخوانیم: قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا: بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچگونه پاداشی از شما مطالبه نمیکنم، مگر کسانی که بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند».
و بالاخره در مورد دیگری میگوید: قل ما اسئلکم علیه من اجر و ما انا من المتکلفین: «من از شما پاداشی نمیطلبم و چیزی بر شما تحمیل نمیکنم» (ص- 86).
هرگاه این آیات سهگانه را با آیهی مورد بحث در کنار هم بگذاریم نتیجهگیری کردن از آن آسان است: در یکجا به کلی نفی اجر و مزد میکند.
در جای دیگر میگوید: من تنها پاداش از کسی میخواهم که راهی به سوی خدا میجوید.
و در مورد سوم میگوید پاداشی را که از شما خواستهام برای خود شما است.
و بالاخره در آیهی مورد بحث میافزاید: مودت در قربی پاداش رسالت من است، یعنی:
من پاداشی از شما خواستهام که این ویژگیها را دارد: مطلقا چیزی نیست که نفعش عائد من شود، صد در صد به سود خود شما است، و چیزی است که راه شما را به سوی خدا هموار میسازد.
به این ترتیب آیا جز مسألهی ادامهی خط مکتب پیامبر صلی الله علیه و آله به وسیله رهبران الهی و جانشینان معصومش که همگی از خاندان او بودهاند امر دیگری میتواند
باشد؟ منتها چون مسألهی مودت پایهی این ارتباط بوده در این آیه با صراحت آمده است.
جالب اینکه غیر از آیهی مورد بحث در قرآن مجید در پانزده مورد دیگر کلمهی «القربی» به کار رفته که در تمام آنها به معنی خویشاوندان و نزدیکان است با اینحال معلوم نیست چرا بعضی اصرار دارند که «قربی» منحصرا در اینجا به معنی «تقرب الی الله» بوده باشد، و معنی ظاهر و واضح آن را که در همه جا در قرآن در آن به کار رفته است کنار بگذارند؟
این نکته نیز قابل توجه است که در پایان همین آیهی مورد بحث میافزاید: «آن کس که عمل نیکی انجام دهد بر نیکی عملش میافزاییم، چرا که خداوند آمرزنده و شکرگزار است و به اعمال بندگان جزای مناسب میدهد» (و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور).
چه حسنهای از این برتر که انسان خود را همیشه در زیر پرچم رهبران الهی قرار دهد، حب آنها را در دل گیرد، و خط آنها را ادامه دهد، در فهم کلام الهی آنجا که مسائل برای او ابهام پیدا کند از آنها توضیح بخواهد، عمل آنها را معیار قرار دهد، و آنها را الگو و اسوهی خود سازد.
روایاتی که در تفسیر این آیه آمده است
شاهد گویای دیگر برای تفسیر فوق اینکه روایات فراوانی در منابع اهل سنت و شیعه از شخص پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که نشان میدهد منظور از «قربی» اهل بیت و نزدیکان و خاصان پیامبرند، به عنوان نمونه:
- «احمد» در فضائل الصحابه با سند خود از سعید بن جبیر از عامر چنین نقل میکند: لما نزلت قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی قالوا: یا رسول الله! من قرابتک؟ من هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی و فاطمه و ابناهما (علیهم السلام) و قالها ثلاثا: «هنگامی که آیهی «قل
لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» نازل شد اصحاب عرض کردند ای رسول خدا! خویشاوندان تو که مودت آنها بر ما واجب است کیانند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آن دو، این سخن را سه بار تکرار فرمود»!
- در «مستدرک الصحیحین» از امام «علی بن الحسین» علیهالسلام نقل شده که وقتی امیرمؤمنان علی علیهالسلام به شهادت رسید، حسن بن علی علیهماالسلام در میان مردم خطبه خواند که بخشی از آن این بود: انا من اهل البیت الذین افترض الله مودتهم علی کل مسلم فقال تبارک و تعالی لنبیه (ص) قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت: «من از خاندانی هستم که خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانی واجب کرده است، و به پیامبرش فرموده: قل لا اسئلکم... منظور خداوند از «اکتساب حسنه» «مودت ما اهل بیت است».
- «سیوطی» در «الدر المنثور» در ذیل آیهی مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل کرده که در تفسیر آیهی «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» گفت: ان تحفظونی فی اهل بیتی و تودوهم بی:
«منظور این است که حق مرا در اهلبیتم حفظ کنید، و آنها را به سبب من دوست دارید».
و از اینجا روشن میشود آنچه از ابنعباس بطریق دیگر نقل شده که منظور عدم آزار پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده مسلم نیست، زیرا چنانکه دیدیم مخالف آن نیز از ابنعباس نقل شده است.
- «ابنجریر طبری» در تفسیرش با سند خود از «سعید بن جبیر» و با سند دیگری از «عمر بن شعیب» نقل میکند که منظور از این آیه، هی قربی رسول الله (نزدیکان رسول خدا میباشد).
- مرحوم طبرسی مفسر معروف از «شواهد التنزیل» حاکم حسکانی که از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است از «ابی امامه» باهلی چنین نقل میکند: پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: ان الله خلق الانبیاء من اشجار شتی، و انا و علی (ع) من شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی (ع) فرعها، و فاطمة (ع) لقاحها، و الحسن و الحسین ثمارها، و اشیاعنا اوراقها- تا آنجا که فرمود- لو ان عبدا عبد الله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتی یصیر کالشن البالی، ثم لم یدرک محبتنا کبه الله علی منخریه فی النار، ثم تلا: قل لا اسئلکم علیه اجرا:
«خداوند انبیاء را از درختان مختلفی آفرید، ولی من و علی علیهالسلام را از درخت واحدی، من اصل آنم، و علی شاخهی آن، فاطمه موجب باروری آن است، و حسن حسین میوههای آن، و شیعیان ما برگهای آنند... سپس افزود: اگر کسی خدا را در میان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت کند، تا همچون مشک کهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش میافکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی».
جالب این که این حدیث آن چنان اشتهار یافته بود که شاعر معروف کمیت در اشعارش به آن اشاره کرده، میگوید:
وجدنا لکم فی آل حامیم آیة
تاولها منا تقی و معرب
ما برای شما (خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله) در سورههای حامیم آیهای یافتیم.
که گروه تقیه کننده آن را تأویل کرده، و گروه آشکار کننده آن را آشکارا
بیان کردهاند.
- و نیز سیوطی در «الدر المنثور» از ابنجریر از ابی الدیلم چنین نقل میکند: هنگامی که علی بن الحسین علیهماالسلام را به اسارت آوردند، و بر در دروازهی دمشق نگهداشتند، مردی از اهل شام گفت: الحمدلله الذی قتلکم و استاصلکم!: «خدا را شکر که شما را کشت، و ریشهکن ساخت!
علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: آیا قرآن را خواندهای؟ گفت آری، فرمود: سورههای حامیم را خواندهای، عرض کرد نه، فرمود آیا این آیه را نخواندهای قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی؟!
گفت: آیا شما همانها هستید که در این آیه اشاره شده؟ فرمود: آری.
- «زمخشری» در «کشاف» حدیثی نقل کرده که فخر رازی و قرطبی نیز در تفسیرشان از او اقتباس کردهاند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد صلی الله علیه و آله و اهمیت حب آنها را بیان میدارد، میگوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
من مات علی حب آلمحمد مات شهیدا.
الا و من مات علی حب آل محمد (ص) مغفورا له.
الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا.
الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان.
الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر.
الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها.
الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة.
الا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکة الرحمة.
الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة.
الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله
الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا.
الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة:
«هرکس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود بخشوده است».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود با توبه از دنیا رفته».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود فرشتهی مرگ او را بشارت به بهشت میدهد، و سپس منکر و نکیر (فرشتگان مأمور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود او را با احترام به سوی بهشت میبرند آنچنانکه عروس به خانهی داماد».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده میشود».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار میدهد».
«آگاه باشید هرکس با محبت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته».
«آگاه باشید هرکس با عداوت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا رود روز قیامت در حالی وارد عرصهی محشر میشود که در پیشانی او نوشته شده: مأیوس از رحمت خدا»!
«آگاه باشید هرکس با بغض آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود کافر از دنیا رفته»!
«آگاه باشید هرکس با عداوت آل محمد صلی الله علیه و آله از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد».
جالب اینکه فخر رازی بعد از ذکر این حدیث شریف که صاحب کشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذکر کرده است میافزاید:
آل محمد صلی الله علیه و آله کسانی هستند که بازگشت امرشان به او است، کسانی که ارتباطشان محکمتر و کاملتر باشد «آل» محسوب میشوند، و شک نیست که فاطمه و علی و حسن و حسین محکمترین پیوند را با رسول خدا داشتند، و این از مسلمات و مستفاد از احادیث متواتر است، بنابراین لازم است که آنها را «آل پیامبر» صلی الله علیه و آله بدانیم.
سپس میافزاید: گروهی در مفهوم «آل» اختلاف کردهاند، بعضی آنها را خویشاوندان نزدیک پیامبر میدانند، و بعضی گفتهاند آنها امت پیامبرند، اگر این واژه را بر معنی اول حمل کنیم آل پیامبر تنها آنها هستند، و اگر به معنی امت که دعوت او را پذیرفتند بدانیم باز هم خویشاوندان نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله آل او محسوب میشوند، بنابراین به هر تقدیر آنها آل هستند و اما غیر آنها در لفظ «آل» داخلند یا نه؟ محل اختلاف است.
سپس فخر رازی از صاحب کشاف چنین نقل میکند: «وقتی این آیه نازل شد عرض کردند «ای رسول خدا! خویشاوندان تو کیانند که مودتشان بر ما واجب است»؟ فرمود: «علی و فاطمه و دو فرزندشان».
بنابراین ثابت میشود که این چهار تن ذی القربای پیغمبرند و هنگامی که این معنی ثابت شد واجب است از احترام فوقالعادهای برخوردار باشند».
فخر رازی میافزاید: دلائل مختلفی بر این مسأله دلالت میکند:
- جملهی «الا المودة فی القربی» که طرز استدلال به آن بیان شد.
- شک نیست که پیامبر فاطمه را دوست میداشت و دربارهی او فرمود: «فاطمة بضعة منی یؤذینی ما یؤذیها»: «فاطمه پارهی تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است»! و با احادیث متواتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله ثابت شده که او علی و حسن و حسین را دوست میداشت، و هنگامی که این معنی ثابت شود محبت آنها بر تمام امت واجب است چون خداوند فرموده: و اتبعوه لعلکم تهتدون: «از او پیروی کنید تا هدایت شوید» و نیز فرموده: فلیحذر الذین یخالفون عن امره: «کسانی که فرمان او را مخالفت میکنند از عذاب الهی بترسند» و نیز فرموده: قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله: «بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا شما را دوست دارد» و نیز فرموده لقد کان لکم فی رسولالله اسوة حسنة: «برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکوئی بود».
- دعای برای «آل» افتخار بزرگی است و لذا این دعا خاتمهی تشهد در نماز قرار داده شده: اللهم صل علی محمد و علی آل محمد، و ارحم محمدا و آل محمد، و چنین تعظیم و احترامی در حق غیر آل دیده نشده است، بنابراین همهی این دلائل نشان میدهد که محبت آل محمد صلی الله علیه و آله واجب است.
سرانجام فخر رازی سخنان خود را در این مسأله با اشعار معروف شافعی پایان میدهد:
یا راکبا قف بالمحصب من منی
و اهتف بساکن خیفها و الناهض
سحرا اذا فاض الحجیج الی منی
فیضا کما نظم الفرات الفائض
ان کان رفضا حب آل محمد:
فلیشهد الثقلان انی رافضی!!
«ای سواری که عازم حج هستی! در آنجا که در نزدیکی منی ریگ برای رمی جمرات جمع میکنند و مرکز بزرگ اجتماع زائران خانهی خداست بایست، و فریاد بزن به تمام کسانی که در مسجد خیف مشغول عبادتند و یا در حال حرکت میباشند.
فریاد بزن به هنگام سحرگاه که حاجیان از مشعر به سوی منی کوچ میکنند و همچون نهری عظیم و خروشان وارد سرزمین منی میشوند.
آری فریاد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد صلی الله علیه و آله رفض و ترک است، همهی جن و انس شهادت دهند که من رافضیم»!.
آری این است مقام آل محمد صلی الله علیه و آله که ما به دامانشان چنگ زدهایم و آنها را رهبر خویش و راهنمای دین و دنیا پذیرفتهایم، الگو و اسوهی خویش میدانیم و تداوم خط نبوت را با امامت آنها میبینیم.
البته غیر از احادیث فوق روایات فراوان دیگری در منابع اسلامی نقل شده که از نظر رعایت اختصار و قناعت به جنبههای تفسیری به هفت روایت فوق اکتفا کردیم، ولی ذکر این نکته را مناسب میدانیم که در بعضی از منابع کلامی مانند «احقاق الحق» و شرح مبسوط آن، حدیث معروف فوق در مورد تفسیر آیهی قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القری از حدود پنجاه کتاب از کتب اهل سنت نقل شده است که نشان میدهد تا چه اندازه نقل این روایت گسترده و مشهور بوده است قطع نظر از منابع فراوانی که از طرق اهل بیت این حدیث را نقل میکند.
نکتهها:
- سخنی با مفسر معروف «آلوسی»
در اینجا سؤالی برای جمعی مطرح است که آلوسی مفسر معروف در روح المعانی آن را به صورت ایرادی بر شیعه مطرح کرده، و ما آن را به صورت یک سؤال در اینجا عنوان کرده، مورد بررسی قرار میدهیم، خلاصهی کلام او چنین است:
بعضی از شیعه آیه را در مقام استدلال بر امامت علی علیهالسلام ذکر کردهاند و گفتهاند علی علیهالسلام واجب المحبة است، و هر واجبالمحبتی واجب الطاعة است، و هر واجبالطاعتی دارای مقام امامت است، و از آن نتیجه گرفتهاند که علی علیهالسلام دارای مقام امامت میباشد و آیه را دلیل بر این موضوع شمردند.
اما سخن آنها از چند جهت قابل ایراد است.
اولا استدلال به آیه بر وجوب محبت فرع بر این است که آیه را به معنی محبت خویشاوندان پیامبر بدانیم، در حالی که جمع کثیری از مفسران این تفسیر را نپذیرفتهاند، و گفتهاند این مناسب مقام نبوت نیست، زیرا پیامبر را متهم میسازد، چه اینکه شبیه کار دنیاپرستانی است که فعالیتهائی را شروع میکنند، سپس منافعی در برابر آن برای فرزندان و بستگان خود مطالبه مینمایند بعلاوه با آیهی و ما تسئلهم علیه من اجر (تو پاداشی از آنها مطالبه نمیکنی) (یوسف- 104) منافات دارد.
ثانیا قبول نداریم که وجوب محبت دلیل بر وجوب اطاعت است، لذا ابنبابویه در کتاب اعتقادات میگوید: امامیه اتفاق دارند که محبت علویین لازم است در حالی که همه را واجب الاطاعت نمیدانند!
ثالثا قبول نداریم که هر شخص واجبالاطاعهای دارای مقام امامت یعنی زعامت کبری باشد، و الا هر پیامبری در زمان خود دارای چنین مقامی بود، در
حالی که در داستان طالوت میخوانیم که او امام جمعیت شد در حالی که پیامبری نیز در آن زمان وجود داشت.
رابعا آیه اقتضا میکند تمام اهل بیت واجب الاطاعة باشند، و به همین دلیل باید همه امام باشند، در حالی که امامیه چنین عقیدهای ندارند.
تحلیل و بررسی
با برداشتی که از آیهی مورد بحث طبق قرائن فراوان و محکم موجود در آیه و سایر آیات قرآن داشتیم پاسخ بسیاری از این ایرادات روشن میشود:
زیرا گفتیم این محبت امر سادهای نیست، این به عنوان پاداش نبوت و اجر رسالت است، طبعا باید مطلبی هموزن و همشأن آن باشد، تا بتواند پاداش آن قرار گیرد.
از سوی دیگر آیات قرآن گواهی میدهد سود این محبت چیزی نیست که به پیامبر صلی الله علیه و آله برگردد، بلکه نتیجهی آن صددرصد عائد خود مؤمنان میشود یا به تعبیر دیگر این یک امر معنوی است که در تکامل هدایت مسلمانان مؤثر است.
به این ترتیب گرچه از آیه چیزی جز مسألهی وجوب محبت استفاده نمیشود اما با قرائنی که ذکر شد این وجوب محبت سر از مسألهی امامت که پشتوانهی مقام نبوت و رسالت است درمیآورد.
با توجه به این توضیح کوتاه به بررسی ایرادات فوق میپردازیم:
اولا- اینکه بعضی از مفسران آیه را به مودت اهل بیت تفسیر نکردهاند باید قبول کرد که پیشداوریها و رسوبات ذهنی مانع از این امر بوده فیالمثل جمعی از آنها «قربی» را به معنی «تقرب به پروردگار» تفسیر کردهاند! در حالی که در تمام آیات قرآن هر موردی این کلمه به کار رفته به معنی خویشاوندان است.
و یا اینکه جمعی آن را به معنی خویشاوندی پیامبر با قبایل عرب تفسیر کردهاند، در حالی که این تفسیر نظام آیه را به کلی به هم میریزد، اجر رسالت را از کسی مطالبه میکنند که رسالت را پذیرفته، و کسی که رسالت پیامبر را بپذیرد چه نیازی دارد که خویشاوندی او را با خود در نظر گیرد، و از آزار او چشم بپوشد؟
علاوه بر این روایات زیادی که آیه را به ولایت اهل بیت پیامبر تفسیر میکند چرا کنار بگذاریم؟!
بنابراین باید قبول کرد که این گروه از مفسران هرگز با ذهن خالی به تفسیر آیه نپرداختهاند و گرنه مطلب پیچیدهای در آن وجود ندارد.
و از اینجا روشن میشود که تقاضای چنین پاداشی نه با مقام نبوت منافات دارد، و نه همچون راه و رسم دنیاپرستان است، و با آیهی 104 سورهی یوسف که نفی هر گونه پاداش میکند نیز کاملا هماهنگ است، چرا که پاداش مودت اهل بیت در حقیقت پاداشی نیست که پیامبر از آن منتفع گردد بلکه خود مسلمین از آن بهرهمند میشوند.
ثانیا- درست است وجوب محبت ساده هرگز دلیل بر وجوب اطاعت نیست اما وقتی در نظر بگیریم که این محبتی است که متناسب همطراز رسالت قرار داده شده، یقین پیدا میکنیم که وجوب اطاعت نیز در آن نهفته است، و از اینجا روشن میشود که گفتار ابنبابویه (صدوق) نیز منافاتی با آنچه گفتیم ندارد.
ثالثا- درست است که هر وجوب اطاعتی دلیل بر مقام امامت و زعامت کبری نیست، ولی باید توجه داشت وجوب اطاعتی که پاداش رسالت و متناسب با آن است جز امامت نمیتواند باشد.
رابعا- امام به معنی رهبر- در هر عصری یکتن بیشتر نمیتواند باشد، و بنابراین امامت همهی اهل بیت معنی نخواهد داشت بعلاوه نباید نقش روایات را در
این زمینه یعنی در فهم معنی آیه از نظر دور داشت.
قابل توجه اینکه آلوسی شخصا اهمیت زیادی برای مودت اهل بیت قائل شده، و در چند خط پیش از بحث فوق میگوید: حق این است که محبت خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه و آله بخاطر قرابتشان با پیامبر صلی الله علیه و آله واجب است، و هر قدر قرابت قویتر باشد محبت وجوب بیشتری دارد، و سرانجام میگوید: آثار این مودت تعظیم و احترام و قیام به اداء حقوق اقربای پیغمبر است، در حالی که بسیاری از مردم در این امر سستی کردهاند تا آنجا که محبت قرابت پیامبر صلی الله علیه و آله را یکنوع رافضی گری شمردهاند! ولی من چنین نمیگویم، بلکه همان میگویم که شافعی در آن کلام جالب و گویای خود گفته است.
سپس اشعاری را که در بالا از شافعی نقل کردیم ذکر کرده، میافزاید: با این حال من معتقد به خروج از اعتقادات بزرگان اهل سنت در مورد صحابه نیستم، و محبت آنها را نیز از واجبات میشمرم.
- کشتی نجات!
«فخر رازی» در ذیل این بحث نکتهای را نقل کرده و آن را پسندیده است و «آلوسی» در روح المعانی نیز آن را به عنوان «نکتهای لطیف» به نقل از فخر رازی آورده، نکتهای که فکر میکنند از طریق آن بعضی از تضادها برطرف میگردد، و آن اینکه: پیغمبر گرامی اسلام از یکسو فرموده است: مثل اهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکب فیها نجی: «مثل اهل بیت من همچون کشتی نوح است هرکس سوار بر آن شود نجات مییابد».
و از سوی دیگر فرموده است: اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم: «اصحاب من همچون ستارگان آسمانند به هر کدام اقتدا کنید هدایت مییابید
و ما الان در اقیانوس تکلیف گرفتاریم، و امواج شبهات و شهوات ما را از هر سو در هم میکوبد، و آنکس که میخواهد از دریا عبور کند احتیاج به دو امر دارد یکی کشتی است که خالی از هر عیب و نقص باشد، و دیگری ستارگان پر فروغ درخشندهای است که مسیر را به او نشان دهد، هنگامی که انسان سوار بر کشتی شود، و چشم بر ستارگان درخشان بدوزد امید نجات وجود دارد، همچنین هرکس از اهل سنت بر کشتی محبت آل محمد صلی الله علیه و آله سوار گردد، و چشم به ستارگان اصحاب دوزد امید است که خداوند او را به سلامت و سعادت در دنیا و آخرت برساند.
ولی ما میگوئیم این تشبیه شاعرانه گرچه زیبا است اما دقیق نیست، چرا که اولا کشتی نوح مرکب نجات بود و در آن روز که همه جای جهان را امواج خروشان آب فرا گرفته بود، دائما در گردش بود بیآنکه مانند کشتیهای معمولی مقصدی داشته باشد که به سوی آن مقصد به کمک ستارگان حرکت کند.
مقصد خود کشتی بود، و نجات از غرقاب، تا فرونشستن آب و قرار گرفتن کشتی بر کنار کوه جودی.
ثانیا- در بعضی از روایات که در کتب برادران اهل سنت نقل شده از پیغمبر گرامی اسلام چنین آمده است: النجوم امان لاهل الارض من الغرق و اهل بیتی امان لامتی من الاختلاف فی الدین «ستارگان امان برای اهل زمینند از غرق شدن و اهل بیت من امان امتند از اختلاف در دین».
- تفسیر «و من یقترف حسنة...»
«اقتراف» در جملهی «و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنة» «هرکس حسنهای را کسب کند ما بر حسن آن میافزائیم» در اصل از «قرف» (بر وزن حرف) به معنی کندن پوست اضافی از درخت یا پوستهای اضافی از زخم است که گاه مایهی پیراستن و بهبودی میگردد، این کلمه بعدا در اکتساب به کار رفته اعم از اینکه اکتساب خوبی باشد یا بدی.
ولی به گفتهی راغب این واژه در بدیها بیش از خوبیها به کار میرود (هر چند در آیهی مورد بحث در خوبیها به کار رفته).
لذا ضربالمثلی در عرب معروف است که میگویند: الاعتراف یزیل الاقتراف «اعتراف به گناه، گناه را از بین میبرد».
جالب اینکه در بعضی از تفاسیر از ابنعباس و یکی دیگر از مفسران نخستین بنام «سدی» نقل شده که منظور از «اقتراف حسنة» در آیهی شریفه مودت آل محمد صلی الله علیه و آله است.
در حدیثی که سابقا از امام حسن بن علی علیهالسلام نقل کردیم نیز آمده: اقتراف الحسنة مودتنا اهل البیت: «منظور از بدست آوردن حسنه مودت ما اهل بیت است» روشن است که منظور از اینگونه تفسیرها محدود بودن معنی اکتساب حسنه به مودت اهل بیت نیست، بلکه معنی وسیع و گستردهای دارد ولی از آنجا که این جمله به دنبال مسألهی مودت ذی القربی آمده است روشنترین مصداق اکتساب حسنه همین مودت است.
- این چند آیه مدنی است
این سوره (سورهی شوری) چنانکه در آغاز گفتیم از سورههای مکی است
ولی جمعی از مفسران معتقدند که این چهار آیه (آیهی 23 تا 26) در مدینه نازل شده است، و شأن نزولی که در آغاز تفسیر این آیات نقل کردیم گواه بر این معنی است، روایاتی که اهل بیت را به علی علیهالسلام و فاطمه و دو فرزندان آنها امام حسن و امام حسین تفسیر میکند نیز مناسب همین معنی است، زیرا میدانیم ازدواج علی علیهالسلام و بانوی اسلام در مدینه انجام گرفت، و تولد حسن و حسین علیهماالسلام در سالهای سوم و چهارم هجری طبق نقل معروف بوده است.
2." یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ " ای کسانی که به خدا ایمان آوردهاید، تقوی پیشه کنید و از خدا بترسید و با راستگویان باشید (سوره توبه، آیه 119) در این آیه خداوند تعالی، امر میکند که با صادقین (راستگویان) باشید. در احادیث آمده که صادقین، امامان«علیهم السلام» هستند.
تفسیر آیه:
119- ای کسانی که ایمان آوردهاید از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.
تفسیر:
با صادقان باشید
در آیات گذشته، سخن درباره گروهی از متخلفان در میان بود، متخلفانی که عهد و پیمان خود را با خدا و پیامبر علیهالسلام شکسته، و عملا اظهارات خود را در مورد ایمان به خدا و روز جزا تکذیب نموده بودند و دیدیم که چگونه مسلمانان با قطع رابطهی خود از آنها تنبیهشان کردند!
اما در آیه مورد بحث اشاره به نقطهی مقابل آنها کرده، دستور میدهد که
رابطه خود را با راستگویان و آنها که بر سر پیمان خود ایستادهاند محکم بدارند.
نخست میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید» (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله).
و برای اینکه بتوانند راه پرپیچ و خم تقوا را بدون اشتباه و انحراف بپیمایند اضافه میکند: «با صادقان باشید» (و کونوا مع الصادقین).
در اینکه منظور از «صادقین» چه کسانی است، مفسران احتمالات گوناگونی دادهاند.
ولی اگر بخواهیم راه را نزدیک کنیم، باید به خود قرآن مراجعه کنیم که در آیات متعددی «صادقین» را تفسیر کرده است.
در سورهی بقره میخوانیم: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب ولکن البر من آمن بالله و الیوم الاخر و الملائکة و الکتاب و النبیین و آتی المال علی حبه ذویالقربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین و فی الرقاب و اقام الصلوة و آتی الزکوة و الموفون بعهدهم اذا عاهدوا و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون (بقره- 177).
در این آیه میبینیم پس از آنکه مسلمانان را از گفتگوهای اضافی دربارهی مسأله تغییر قبله نهی میکند حقیقت نیکوکاری را برای آنها چنین تفسیر میکند: ایمان به خدا و روز رستاخیز و فرشتگان و کتب آسمانی و پیامبران، سپس انفاق در راه خدا به نیازمندان و محرومان، و برپا داشتن نماز، و پرداختن زکات، و وفای به عهد، و استقامت در برابر مشکلات به هنگام جهاد، و پس از ذکر همهی اینها میگوید: کسانی که این صفات را دارا باشند، صادقان و پرهیزگارانند.
و به این ترتیب صادق کسی است که دارای ایمان به تمام مقدسات و بدنبال
آن عمل در تمام زمینهها باشد.
و در آیه 15 سورهی حجرات میخوانیم: انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله اولئک هم الصادقون.
«مؤمنان تنها کسانی هستند که ایمان به خدا و پیامبرش آورده، سپس شک و تردیدی به خود راه ندادهاند (و علاوه بر این) با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، اینها صادقان هستند.
این آیه نیز «صدق» را مجموعهای از ایمان و عمل که در آن هیچگونه تردید و تخلفی نباشد معرفی میکند.
و در آیه 8 سورهی حشر میخوانیم: للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون.
در این آیه مؤمنان محرومی که علیرغم همهی مشکلات، استقامت به خرج دادند و از خانه و اموال خود بیرون رانده شدند، و جز رضای خدا و یاری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدفی نداشتند، به عنوان صادقان معرفی شدهاند.
از مجموع این آیات نتیجه میگیریم که «صادقین» آنهائی هستند که تعهدات خود را در برابر ایمان به پروردگار به خوبی انجام میدهند، نه تردیدی به خود راه میدهند، نه عقبنشینی میکنند، نه از انبوه مشکلات میهراسند بلکه با انواع فداکاریها، صدق ایمان خود را ثابت میکنند.
شک نیست که این صفات مراتبی دارد، بعضی ممکن است در قلهی آن قرار گرفته باشند که ما نام آنها را معصومان میگذاریم، و بعضی در مراحل پائینتر.
آیا منظور از صادقین تنها معصومان است؟
گرچه مفهوم صادقین همانگونه که در بالا ذکر کردیم، مفهوم وسیعی است، ولی از روایات بسیاری استفاده میشود که منظور از این مفهوم در اینجا تنها معصومین هستند.
سلیم بن قیس هلالی چنین نقل میکند: که روزی امیرمؤمنان علیهالسلام با جمعی از مسلمانان گفتگو داشت از جمله فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید هنگامی که خدا «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین» را نازل کرد سلمان گفت: ای رسولخدا آیا منظور از آن عام است یا خاص؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مأمورین به این دستور همهی مؤمنانند و اما عنوان صادقین مخصوص برادرم علی علیهالسلام و اوصیاء بعد از او تا روز قیامت است.
هنگامی که علی علیهالسلام این سؤال را کرد، حاضران گفتند آری این سخن را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدیم.
«نافع» از «عبدالله بن عمر» در تفسیر آیه چنین نقل میکند که خداوند نخست به مسلمانان دستور داد که از خدا بترسند، سپس فرمود: کونوا مع الصادقین یعنی مع محمد و اهلبیته (با پیامبر اسلام و خاندانش).
گرچه بعضی از مفسران اهل تسنن مانند نویسنده «المنار» ذیل روایت فوقرا به این صورت نقل کردهاند مع محمد و اصحابه.
ولی با توجه به اینکه مفهوم آیه عام است و هر زمانی را شامل میشود و میدانیم صحابهی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در زمان محدودی بودند، عبارتی که در کتب شیعه از عبدالله بن عمر نقل شده صحیحتر به نظر میرسد.
نویسندهی تفسیر برهان نظیر این مضمون را از طرق اهل تسنن نقل کرده و میگوید:«موفق بن احمد» به اسناد خود از «ابنعباس» در ذیل آیهی فوق چنین
نقل کرده: هو علی بن ابیطالب (او علی بن ابیطالب است).
سپس میگوید: همین مطلب را «عبد الرزاق» در کتاب «رموز الکنوز» نیز آورده است.
اما مسأله مهمتر این است که در آیهی فوق دو دستور داده شده نخست دستور به تقوا و سپس دستور به همراه بودن با صادقین، اگر مفهوم صادقین در آیه عام باشد و همهی مؤمنان راستین و با استقامت را شامل گردد باید گفته شود و کونوا من الصادقین از صادقین باشید، نه با صادقین باشید (دقت کنید).
این خود قرینهی روشنی است که «صادقین» در آیه به معنی گروه خاصی است.
از سوی دیگر منظور از همراه بودن این نیست که انسان همنشین آنها باشد بلکه بدون شک منظور آن است که همگام آنها باشد.
آیا اگر کسی معصوم نباشد ممکن است بدون قید و شرط، دستور پیروی و همگامی با او صادر شود؟ آیا این خود دلیل بر آن نیست که این گروه تنها معصومانند؟!
بنابراین آنچه را از روایات استفاده کردیم، با دقت و تأمل از خود آیه نیز میتوان استفاده کرد.
جالب توجه اینکه مفسر معروف «فخر رازی» که به تعصب و شکآوری معروف است، این حقیقت را پذیرفته (هر چند غالب مفسران اهل تسنن، با سکوت، از این مسأله گذشتهاند!) و میگوید: «خداوند مؤمنان را به همراه بودن با صادقین دستور داده، بنابراین آیه دلالت بر این دارد که: آنها که جائز الخطا هستند باید به کسی اقتدا کنند که معصوم است، تا در پرتو او از خطا مصون بمانند، و این معنی در هر زمانی خواهد بود، و هیچ دلیلی بر اختصاص آن
به عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نداریم».
ولی بعدا اضافه میکند: «قبول داریم که مفهوم آیه این است و در هر زمانی باید معصومی باشد، اما ما این معصوم را مجموع امت میدانیم نه یک فرد!،
و به تعبیر دیگر این آیه دلیل بر حجیت اجماع مؤمنین و عدم خطای مجموع امت است»:
به این ترتیب فخر رازی نیمی از راه را به خوبی پیموده، اما در نیمهی دوم گرفتار اشتباه شده است، اگر او به یک نکته که در متن آیه است توجه میکرد نیمه دوم راه را نیز بطور صحیح میپیمود، و آن اینکه اگر منظور از صادقان مجموع امت باشد، خود این «پیرو» نیز جزء آن مجموع است، و در واقع پیرو جزئی از پیشوا میشود، و اتحاد تابع و متبوع خواهد شد، در حالی که ظاهر آیه این است که پیروان از پیشوایان، و تابعان از متبوعان جدا هستند (دقت کنید). نتیجه اینکه آیهی فوق از آیاتی است که دلالت بر وجود معصوم در هر عصر و زمان میکند.
تنها سؤالی که باقی میماند این است که «صادقین» جمع است و باید در هر عصری معصومان، متعدد باشند.
پاسخ این سؤال نیز روشن است و آن اینکه مخاطب تنها اهل یک عصر نیستند، بلکه آیه تمام اعصار و قرون را مخاطب ساخته و مسلم است که مجموع مخاطبین همهی اعصار با جمعی از صادقین خواهند بود، و به تعبیر دیگر چون در هر عصری معصومی وجود دارد، هنگامی که همهی قرون و اعصار را مورد توجه قرار دهیم سخن از جمع معصومان به میان خواهد آمد، نه از یک فرد.
شاهد گویای این موضوع آن است که در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جز او کسی
که واجب الاطاعة باشد وجود نداشت، و در عین حال آیه به طور مسلم شامل مؤمنان زمان او میشود، بنابراین میفهمیم منظور جمع در یک زمان نیست بلکه جمع در مجموعه زمانهاست.
3. " فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ " (سوره نحل، آیه 43) از اهل ذکر سؤال کنید، اگر نمیدانید . در احادیث «اهل ذکر» بر امامان تطبیق داده شده است.
تفسیر آیه:
43- ما پیش از تو جز مردانی که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم، اگر نمیدانید از اهل اطلاع سؤال کنید.
تفسیر:
اگر نمیدانید بپرسید!
گرچه دو آیهی اخیر به تناسب بحثهای مربوط به مشرکان سخن از مهاجران راستین داشت، ولی آیات مورد بحث بار دیگر به بیان مسائل گذشته در رابطه با اصول دین میپردازد، و به یکی از اشکالات معروف مشرکان پاسخ میگوید:
آنها میگفتند: چرا خداوند فرشتهای را برای ابلاغ رسالت نازل نکرده است (و یا میگفتند چرا پیامبر صلی الله علیه و آله مجهز به یک نیروی فوقالعاده نیست که ما را مجبور به ترک کارهایمان بنماید).
خداوند در پاسخ آنها میگوید: «ما پیش از تو نیز رسولانی فرستادیم و این رسولان جز مردانی که وحی به آنها فرستاده میشد نبودند» (و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحی الیهم).
آری این مردان از جنس بشر بودند، با تمام غرائز و عواطف انسانی، دردهای آنها را از همه بهتر تشخیص میدادند، و نیازهای آنها را به خوبی درک میکردند،در حالی که هیچ فرشتهای نمیتواند از این امور به خوبی آگاه گردد، و آنچه را در درون یک انسان میگذرد به وضوح درک کند.
مسلما مردان وحی وظیفهای جز ابلاغ رسالت نداشتند، کار آنها گرفتن وحی و رساندن به انسانها و کوشش از طرق عادی برای تحقق بخشیدن به اهداف وحی بود، نه اینکه با یک نیروی خارقالعادهی الهی، و بر هم زدن همهی قوانین طبیعت، مردم را مجبور به قبول دعوت و ترک همهی انحرافات کنند، که اگر چنین میکردند ایمان آوردن افتخار و تکامل نبود.
سپس برای تأکید و تأیید این واقعیت اضافه میکند: «اگر این موضوع را نمیدانید بروید و از اهل اطلاع بپرسید» (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون).
«ذکر» به معنی آگاهی و اطلاع است و اهل ذکر مفهوم وسیعی دارد که همه آگاهان و اهل اطلاع را در زمینههای مختلف شامل میشود، و اگر بسیاری از مفسرین اهل ذکر را در اینجا به معنی علمای اهل کتاب تفسیر کردهاند نه به این معنی است که اهل ذکر مفهوم محدودی داشته باشد بلکه در واقع از قبیل تطبیق کلی بر مصداق است زیرا سؤال دربارهی پیامبران و رسولان پیشین و اینکه آنها مردانی از جنس بشر با برنامههای تبلیغی و اجرائی بودند قاعدتا میبایست از دانشمندان اهل کتاب و علمای یهود و نصاری بشود، درست است که آنها با مشرکان در تمام جهات همعقیده نبودند، ولی همگی در این جهت که با
اسلام مخالفت داشتند، همآهنگ بودند، بنابراین علمای اهل کتاب برای بیان حال پیامبران پیشین منبع خوبی برای مشرکان محسوب میشدند.
راغب در «مفردات» میگوید: ذکر دو معنی دارد گاهی به معنی حفظ و گاهی به معنی یادآوری است، البته این یادآوری ممکن است بوسیلهی دل بوده باشد (که ذکر درونی و باطنی محسوب میشود) و ممکن است بوسیلهی زبان باشد (که ذکر لفظی محسوب میگردد) و اگر میبینیم به قرآن، ذکر گفته شده است به خاطر همانست که حقایقی را بازگو میکند.
نکته:
اهل ذکر کیانند؟
در روایات متعددی که از طرق اهلبیت علیهمالسلام وارد شده میخوانیم که اهل ذکر امامان علیهمالسلام هستند، از جمله در روایتی از امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام میخوانیم که در پاسخ سؤال از آیهی فوق فرمود: نحن اهل الذکر و نحن المسؤلون: «ما اهل ذکریم، و از ما باید سؤال شود».
و در روایت دیگری از امام باقر علیهالسلام میخوانیم که در تفسیر همین آیه فرمود: الذکر القرآن، و آل الرسول اهل الذکر، و هم المسؤلون: «ذکر، قرآن است، و اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهل ذکرند، و از آنها باید سؤال کرد».
در بعضی دیگر میخوانیم که «ذکر» شخص پیامبر صلی الله علیه و آله است و اهلبیت او اهل الذکر هستند.
روایات متعدد دیگری نیز به همین مضمون رسیده.
در بسیاری از تفاسیر و کتب اهل سنت نیز روایاتی به همین مضمون میخوانیم از جمله در تفسیرهای دوازدهگانه معروف اهل سنت از ابنعباس در ذیل آیهی فوق چنین نقل شده که گفت: هو محمد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین (ع) هم اهل الذکر و العقل و البیان: «اینان محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام هستند آنها اهل ذکرند و اهل علم و عقل و بیان».
این نخستین بار نیست که ما در روایاتی که در تفسیر آیات قرآن وارد شده است بیان مصداقهای معینی را میبینیم که مفهوم وسیع آیه را هرگز محدود نمیکند، و همانگونه که گفتیم: ذکر به معنی هر گونه آگاهی و یادآوری و اطلاع است، و اهل الذکر، آگاهان و مطلعین را در همهی زمینهها در بر میگیرد.
ولی از آنجا که قرآن مجید نمونهی بارز یادآوری و علم و آگاهی است به آن «ذکر» اطلاق شده و همچنین شخص پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مصداق روشن ذکر است، به همین ترتیب امامان معصومین که اهلبیت او و وارث علم او هستند، روشنترین مصداق اهلالذکرند.
ولی قبول همهی این مسأله هیچگونه منافاتی با عمومیت مفهوم آیه و همچنین مورد نزول آن که دانشمندان اهل کتاب است ندارد، و به همین دلیل علمای اصول و فقهای ما در مباحث مربوط به اجتهاد و تقلید و پیروی ناآگاهان در مسائل دینی از آگاهان و مجتهدین به این آیه استدلال کردهاند.
در اینجا این سؤال پیش میآید که در روایتی که در عیون الاخبار از امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام نقل شده است میخوانیم که امام به آن کسانی که آیه فوق را به دانشمندان یهود و نصاری تفسیر کرده بودند خرده میگیرد و میگوید: «سبحان الله مگر چنین چیزی ممکن است؟ اگر ما به علمای یهود و نصاری مراجعه کنیم مسلما ما را به مذهب خود دعوت میکنند، سپس فرمود: اهل ذکر ما هستیم».
ولی پاسخ این سؤال روشن است، امام این سخن را به کسانی میگوید که آیه را منحصرا به معنی مراجعهی به علمای اهل کتاب در هر عصر و زمان تفسیر کرده بودند، در حالی که مسلما چنین نیست در عصر و زمانی همچون عصر و زمان امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام هرگز مردم موظف نبودند که برای درک حقایق به علمای یهود و نصاری مراجعه کنند، در این گونه اعصار، مرجع علمای اسلام که در رأس آنها ائمه اهلبیت علیهمالسلام قرار داشتند بودند.
به عبارت دیگر اگر مشرکان عصر پیامبر صلی الله علیه و آله برای آگاهی از این مسأله که پیامبران خدا همیشه از جنس بشر بودند وظیفه داشتند به آگاهان از اهل کتاب مراجعه کنند، مفهومش این نیست که تمام مردم در هر زمانی باید به آنها مراجعه نمایند، بلکه هر مسألهای را در هر زمانی باید از آگاهان نسبت به آن مسأله پرسید، و این مطلب روشنی است.
به هر حال آیهی فوق بیانگر یک اصل اساسی اسلامی در تمام زمینههای زندگی مادی و معنوی است و به همهی مسلمانان تأکید میکند که آنچه را نمیدانند از اهل اطلاعش بپرسند و پیش خود در مسائلی که آگاهی ندارند دخالت نکنند.
به این ترتیب «مسأله تخصص» نه تنها در زمینهی مسائل اسلامی و دینی از سوی قرآن به رسمیت شناخته شده، بلکه در همهی زمینهها مورد قبول و تأکید
است، و روی این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر در همهی زمینهها داشته باشند که اگر کسانی مسائلی را نمیدانند به آنها مراجعه کنند. ولی ذکر این نکته نیز لازم است که باید به متخصصان و صاحبنظرانی مراجعه کرد که صداقت و درستی و بینظری آنها ثابت و محقق است، آیا ما هرگز به یک طبیب آگاه و متخصص در رشته خود که از صداقت و درستکاریش در همان کار خود، مطمئن نیستیم مراجعه میکنیم؟! لذا در مباحث مربوط به تقلید و مرجعیت، صفت عدالت را در کنار اجتهاد و یا اعلمیت قرار دادهاند، یعنی مرجع تقلید هم باید عالم و آگاه به مسائل اسلامی باشد و هم باتقوا و پرهیزکار.
4. " هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ "( سوره انسان ایه 1) به اتّفاق شیعه و سنّی، این آیه در شأن اهلبیت نازل شده است.
تفسیر آیه:
1- آیا چنین نیست که زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!
تفسیر:
نطفه بیارزش را انسان کردیم، و تمام وسائل هدایت را در اختیارش نهادیم
با اینکه بیشترین بحثهای این سوره پیرامون قیامت و نعمتهای بهشتی است، ولی در آغاز آن سخن از آفرینش انسان است چرا که توجه به این آفرینش زمینهساز توجه به قیامت و رستاخیز است، همانگونه که در تفسیر سورهی «قیامت» در چند صفحهی قبل شرح دادیم.
میفرماید: «آیا چنین نیست که زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیزی قابل ذکر نبود»؟ (هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا).
آری، ذرات وجود او هر کدام در گوشهای پراکنده بود، در میان خاکها، در لابلای قطرات آب دریاها، در هوائی که در جو زمین وجود دارد، مواد اصلی وجود او هر کدام در گوشهی یکی از این سه محیط پهناور افتاده بود، و او در میان آنها در حقیقت گم شده، و هیچ قابل ذکر نبود.
آیا منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است، و عموم افراد بشر را شامل میشود؟ یا خصوص حضرت آدم است؟.
آیهی بعد که میگوید ما انسان را از نطفه آفریدیم قرینهی روشنی بر معنی اول میباشد، هرچند بعضی معتقدند که «انسان» در آیه اول به معنی حضرت
«آدم» و «انسان» در آیهی دوم اشاره به فرزندان آدم است، ولی این جدائی در این فاصله کوتاه بسیار بعید به نظر میرسد.
در تفسیر جمله «لم یکن شیئا مذکورا»: «چیز قابل ذکری نبود» نیز نظرات دیگری اظهار شده است، از جمله اینکه: انسان به هنگامی که در عالم نطفه و جنین بود موجود قابل ذکری نبود، ولی بعدا که مراحل تکامل را پیمود به موجودی قابل ذکر تبدیل شد.
در حدیثی از امام باقر علیهالسلام نقل شده که فرمود: «انسان» در «علم خدا» مذکور بود، هر چند در «عالم خلق» مذکور نبود.
در بعضی از تفاسیر نیز آمده که منظور از «انسان» در اینجا علماء و دانشمندان است که قبل از فرا گرفتن علم قابل ذکر نبودند، اما بعد از رسیدن به نظام علم در میان همهی مردم، در حیات و بعد از موتشان، همه جا ذکر آنها است.
بعضی نقل کردهاند که «عمر بن خطاب» این آیه را از کسی شنید گفت ای کاش آدم همچنان غیرمذکور باقی مانده بود، و از مادر زاده نمیشد، و فرزندانش مبتلا نمیشدند!.
و این سخن تعجبآور است چرا که در واقع ایرادی است به مسأله آفرینش.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.